***

***

...

ما چون دو دریچه روبروی هم

آگاه زٍ هر بگو مگوی هم

هر روز سلام و پرسش و خنده

هر روز قرار روز آینده

***

اکنون دل من شکسته و خسته است

زیرا یکی از دریچه ها بسته است

نه مهر فسون ٬ نه ماه جادو کرد

نفرین به سفر که هر چه کرد٫‌‌او کرد

نظرات 1 + ارسال نظر
غریب اشنا... سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 16:17

..مردم حتی از خود نمی پرسند کنسرت قناریهای خسته در قفس را چه کسی رهبری میکند...غافل از انکه بدانند زخم قناری نیاز به رهبر ندارد..مردم عصر ما حتی پر سشهایشان را گم کرده اند...پس چگونه می توان از انها انطظار پاسخ داشت...ما با چنین مردمی معاصریم..چه فرقی می کند ما هم مثل انها بهتر نیست در تنهایی باشیم؟؟؟بهتر نیست نه در کنار هم بلکه با هم نگران دا غ هایی باشیم که بر دل شقایقهای ابدی خواهذ شد؟؟ بهتر نیست در عین اسارت رها باشیم و در عین رهایی مبتلا؟

خود پرستی تو خدایا خود پرستی تو

کفر می گویم تو خارم کن تو خاکم کن

با هزاران ننگ آلودی مرا اما

گر خدایی در دلم بنشین و پاکم کن

لحظه ای بگذر ز ما بگذار خود باشیم

بعد از آن ما رابسوزان تا ز خود سوزیم

بعد از آن یا اشک یا لبخند یا فریاد

فرصتی تا توشه ره را بیندوزیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد