***

***

بازار دنیا...

 

من از بازار دنیا زار گشتم

از این محنت سرا بیزار گشتم

چه خوش خوابی است سودای جوانی

دریغ از خواب خوش بیدار گشتم !

 

 

... !

روزگار مربی سختگیریه

 

 سختگیر در درس زندگی

 

 شاگردهای زرنگ در درس زندگی می باختند

 

 یه مدت شاگرد روزگار شدم

 

 میدونستم که اگه زرنگ باشم می بازم ، مثل بقیه!

 

 میخواستم برنده باشم

 

شاگردی تنبل شدم

 

نمره های بیست از روزگار توی درس زندگیم گرفتم

 

 درس زندگی رو پشت سر گذاشتم

 

دیگه همه چی تموم شد ، ولی من باخته بودم !!

 

آرزو...


بچه که بودم آرزو داشتم بزرگ بشم


بزرگ شدم


بزرگ که شدم آرزوم این بود که ای کاش خیلی چیزها رو نمی فهمیدم


دلم میخواست که بچه می موندم تا نفهمم دنیای بزرگترا رو


آرزوم محال بود


یاد گرفتم که یه چیزی هست که محال رو هم ممکن میکنه و اون عشقه


عاشق شدم


الان به آرزوم رسیدم ، دیگه خیلی چیزها رو نمی فهمم ، ولی بچه نیستم !

خواب یا بیداری ... !

به خواب رفتم
***
در خواب دیدم که زنده ام
***
از خواب بیدار شدم و دیدم که مرده ام
***
کدام را باور کنم ؟ مرگم را یا زنده بودنم را ؟!