***

***

 سلام...

حرفایی که توی این قسمت نوشتم حرفا و یا سئوالاییه که توی ذهن من میگذره ،

نمیدونم که بقیه هم اینجوری فکر میکنن یا نه ، خیلی دنبال جواب بعضی از سئوالایی که توی این نوشته گفتم گشتم ولی جوابی براش

پیدا نکردم . امیدوارم باعث رنجش خاطر کسی نشه ...

*****

من از این زندگی درسی گرفتم که هیچوقت از یادم نمیره

دنیا یه رسمی داره که واسه ی آدما به شکلهای مختلف جلوه میکنه

نمیدونم اسم این رسم رو چی باید گذاشت

فقط می تونم بگم که شروع این رسم با قطره های اشکیه که روی گونه های آدم جاری میشه

و پایانش هم هم بازم قطره های اشکیه روی گونه ها.

اولیش بخاطر چیه نمیدونم ولی دومیش با آه و سوز دل و حسرت هست

بعضی ها اسم این رسم رو عشق میزارن ، بعضی ها می گن که این دنیا به هیچکی وفا نمی کنه

بعضی ها میگن که بی وفایی رسم این زمونست ، بعضی ها هم میگن که...

نمیدونم

نمی دونم کی باید جواب اون آه و سوز دل و اون قطره های اشک رو بده

خدا باید جوابشو بده ؟؟

مگه هر اتفاقی که که میوفته خواست خدا نیست ؟

درسته ما اختیار داریم ولی وقتی تمام سعیتو میکنی ولی اتفاقی که نباید میوفته اسمشو چی باید گذاشت ؟؟

قضا و قدر ؟ اونوقت این میشه اختیار ؟

بعضی وقتا با خودم میگم که خدا چیجوری می تونه جواب این دل های شکسته و اشک های ریخته شده رو بده ؟

با بهشت ؟ یعنی می ارزه ؟ بهای این دل شکسته و قطره های اشک چیه ؟

... این دنیا ارزش این اشک و آه و دلی رو که توی این دنیا شکسته میشه رو نداره

ای کاش چشمی وجود نداشت تا اشکی ازش جاری بشه

ای کاش دلی نبود تا شکسته بشه

ای کاش انسان خلق نمیشد تا عاشق بشه و دلش بشکنه و اشکی با سوز دل از چشاش جاری بشه

...

خدایا خدایا چرا جوابمو نمیدی ؟

کی باید جواب این سئوالا و هزاران سئوال دیگه رو بده ؟؟ ...

 

بعضی وقتا که راجع به اینکه آیا واقعا انسان توی زندگیش اختیار داره یا نه و راجع به این دنیا و زندگیه توی این دنیا فکر میکنم

به این نتیجه می رسم که همه چی از روی اجباره نه اختیار

به این نتیجه می رسم که همه چی ظلم و بی عدالتیه نه عدل

میبینم که هیچی سرجای خودش نیست

میبینم که ...

از همون اولش زندگیمون با اجبار شروع میشه تا آخرین لحظه ی عمرمون و حتی بعد از پایان عمرمون در اون دنیا !!

اولش که ناخواسته وارد این زندون و ماتم کده ی دنیا میشیم بدون اینکه بخوایم یا نخوایم که واردش بشیم !

پس خواست و اختیار ما هیچ تأثیری در ورودمون به این دنیا نداره ،

وارد خانواده ای میشی که که اونم تعیینش دست تو نیست و مجبوری که به عنوان بچه ی اون خانواده زندگیتو توی این ماتم کده

شروع کنی ! حالا بعضی ها اینقدر سرگرم این زندگی میشن که هیچ توجهی به اطراف نمیکنن و با خانواده انس میگیرن زندگی

میکنن و ..... و بعضی ها هم به جاهایی میرسن که دلیلش همین نبود انتخاب در اول زندگیه...

بعضی ها در جواب این حرف میگن که خدا سرت منّت گذاشته و لطف کرده که تو رو انسان آفرید و وارد این دنیا کرد تا به

کمال برسی و ...... ! بعدش میگن کفر نگو تو باید شاکر خدا باشی بخاطر لطفی که در حقت کرد !!

...

پس این لطفه ؟ این لطفه که در طول تاریخ تقریبا میشه گفت که همه ی آدما معصوم به دنیا میان و پست تر از یه حیوان که

درطول دوره ی زندگی توی این دنیا بهش تبدیل میشن از دنیا میرن ؟؟؟!

البته به جز تعداد خیلی معدودی از انسان ها که از همون اولش با عصمت و معجزه و شرایط خارق العاده به دنیا میان و آخرش

هم به عنوان انسانی با روح بزرگ و عالی قدر که از فرشته هم بالاتره از دنیا میرن !!!

این لطفه که کار انسان ها شده خوابیدن و خوردن و شهوترانی و هزار تا کوفت و زهر مار دیگه ؟

...

تا یه سنی که هیچی نمیفهمی و هر اتفاقی میوفته از روی اجباره و اختیاری نیست چون هیچ درکی از اطرفت بخاطر سن کمت

نداری و به اصطلاح به رشد عقلی نرسیدی ... معمولا میشه گفت که تا سن 14_15 سالگی این شکل ادامه داره ،

و دقیقا توی همین دوره از سن هستش که خیلی از رفتار ها و خصوصیاتی توی وجود آدم شکل میگیره که اتقاقاتی توی زندگیه

آدم میوفته و تعیین کننده میتونه باشه در طول تمام زندگی ولی ما هیچ نقشی در طول این دوره نداریم و کاملا تابع اطرف و

محیطمون هستیم ، چون چیزی نمیفهمیم که بخوایم حق انتخاب در چیزی داشته باشیم و همه چی برای ما در این دوره اجباریه

بعد از این دوره هم که میفهمی وارد چه جای کثیفی شدی و به چه مرضی دچاری هیچ کاری از دستت بر نمیاد و مجبوری که

زندگی کنی تا زنده بمونی و چرخه ی حیات ادامه پیدا کنه !!!

از اون طرف هم میگن خودکشی گناه هست و حرمت ابدی داره که بازم مجبوری خواسته یا ناخواسته زندگی کنی !!!

تازه داره کم کم بد بختیهات شروع میشه...

هر روز که از عمرت میگذره با چیزایی مواجه میشی که جوابی براشون پیدا نمیکنی

ظلم ، قتل ، تجاوز ، گناه ، دل های شکسته ، بی عدالتی و هزار تا کوفت دیگه ،

اتفاقایی برات میوفته که نه تنها از اختیار تو خارج هستش بلکه کاملا از روی اجباره

حالا این اجبار میتونه به شکل های مختلفی باشه

قضا و قدر یا تقدیر الهی یا ضعف انسان نسبت به تغییر خیلی چیزها یا هر چیزی.....

بگذریم ، خلاصه کنم... پیر میشیم و ضعف تمام وجودمونو میگیره ، میشیم وبال گردن خودمون ، اونم ناخواسته !

بهت میگن اشرف مخلوقات ولی آیا واقعا زندگی برترین مخلوق خدا اینجوریه ؟؟! آخرش باید این شکلی باشه؟؟

که وبال گردن خودت باشی ؟؟! اون قدرت خدا همینقدر بوده که برترین مخلوقش اینجوری زندگی کنه ؟!!!

و آخر هم ناخواسته با یه زندگیه ناخواسته که پشت سر گذاشتیم از دنیا میریم !!

و اون دنیا هم این طور که میگن باید پاسخگوی اعمال و اتفاقاتی باشی که از روی اجبار توی زندگیت بوده !!

همش اجبار اجبار اجبار !

پس کجاست اون اختیار که ازش دم میزنن ؟؟ کجاست ؟؟

کجاست زندگی ای که در حد اشرف مخلوقات باشه ؟؟ کجاست ؟؟

یعنی اینا اینقدر کم رنگ هستن که نمیشه پیداشون کرد ؟!

ای خدا نگو که این حرفاکفر هست که نیست کفر نمیگم

من جواب این سئوالا رو حق دارم بدونم

حق دارم از روی آگاهی ایمان بیارم تا وقتی که لازمه همه ی زندگیمو فدای چیزی کنم که بهش ایمان و باور داشته باشم

وگرنه من به زبون میگم که به خدا ایمان دارم ولی ته دلم با این همه سئوال.... !

حضرت ابراهیم با اون همه عظمتش برای اینکه قلب و دلش آروم بگیره و با تمام وجود قدرتتو درک کنه و بهت ایمان راسخ

داشته باشه ازت خواست زنده شدن مرده ها رو نشونش بدی ... اونوقت از من چه انتظاری داری ای خدا ؟

نمی خوام بهم معجزه نشون بدی تا بهت ایمان بیارم

برام همینقدر کافیه که جواب سئوالامو بدی

این خواسته ی زیادیه ؟ حق دونستن اینا رو ندارم ؟

پس حقم چیه ؟ حقم اینه که خفه بشم و مثل یه حیوون بخورم و بخوابم و زندگی کنم و از روی تقلید از گذشتگان و سنتی که

بهمون رسیده مثلا و یا هر اسم دیگه ای بگم که خدا وجود داره و خدا خیلی بزرگه و خدا تواناست و ...

و بهت ایمان داشته باشم ؟؟؟!!

آره ؟ اینو میخوای ؟؟.......

نظرات 26 + ارسال نظر
نازنین(زندگی) سه‌شنبه 1 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 15:33 http://www.mohabbat.blogfa.com

........................ بسم الله الرحمن الرحیم ................

نازنین سه‌شنبه 1 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 22:02 http://www.mohabbat.blogfa.com

امیر جان سلام :

دلت خیلی پر است .

ببین من یک گربه دارم که یک بچه داره . نمی دانی چه جوری به این بچه می رسد . چهار چشمی هواش را دارد . شب ها هم بچه را بغل می کند می خوابد و روزها بازی می کند .
بچه گربه نارنجی رنگ است و در ناز و نعمت داره بزرگ می شود .---------------اما تو خیابان یک بچه گربه نارنجی دیدم که گوشه خیابان کز کرده است ...........................پس عدالت خدا در حیوانات هم یکسان نیست // به یکی آرامش می دهد به یکی نه

خلاصه درد تو درد من هم هست //شاید همه به این نتیجه رسیدند // مگر شخصی باشد که خداوند به او نعمت خانواده خوب / ثروت /زیبایی / همسر خوب و.. .... یکجا اعطا کرده باشد و آن شخص فرصتی ندارد که به سئوالات شما در ذهن خودش فکر کند /////////////////////// کم هستند

نباید به این چیز ها فکر کنید .

عاقبت همه رفتنی هستیم // پیری خیلی دردناک است // بدترین قسمت زندگی پیری است که دیگر هیچکس نگاه هم به ما نمی کند .

تا جوانی قدر جوانی را باید دانست .

راستی چرا مطلب مردهایی که ۲ زن می گیرند من اشتباه داشت //برام در بخش نظرات /مربوط به تعدد زوج /// می نویسی ؟؟؟؟

از حضور شما در وبلاگم سپاسگزارم .

شاد و موفق باشید .

ممنون از اینکه سعی کردی جوابی به حرفای من بدی .
ولی راستش با خوندن جوابتون این حس بهم دست داد که من حرفامو اون طور که باید خوب ننوشتم ! چون چیزی که من گفتم با چیزی که شما جواب دادی فرقشون..... !
...
اینکه زندگی گربه رو مثال زدین نشون میده که فقط خواستین به نوشته ی من جوابی داده باشین ! و اصلا درکی از حرفای من نداشتین ! ...چرا ؟ چونکه اصلا زندگی گربه یا حیوانات دیگه قابل مقایسه با مسئله ای که من مطرح کردم نیست ! اصلا از یه سنخ نیستن که بشه مقایسه کرد
بحث سر زندگی اشرف مخلوقات یعنی انسان هست نه حیوانات !!
خب این اشکال اولتون !
و اشکال دوم :
مطمئنا درد من درد همه نیست ! شاید قسمتی از حرفام شبیه حرفایی باشه که بعضی ها میگن ولی یه جاهایی مسیرمو از اونایی که شبیه این حرفا میزنن جدا کردم !! اگه دقت کرده باشین توی نوشتم متوجه ی جدا شدن این مسیر میشین !
و اشکال سوم :
دقیقا درست گفتی ! همه ی ما رفتنی هستیم ...
و به همین خاطر که همه ی ما رفتنی هستیم و یکبار بیشتر زندگی نمیکنیم باید به این چیزها فکر کنیم ! ( بر عکس حرفتون که گفتین نباید به اینا فکر کنیم !!)
و من انتقادم اینه که چرا پیریه انسان یعنی اشرف مخلوقات باید اینجوری باشه ؟؟؟
چرا انسان باید براش روزی برسه که وبال گردن خودش باشه ؟!!
و به قول رضا صادقی : ( یادت بخیر جوونی رو وقتی میگیم که دیر شده ! )
...
به هر حال ممنون از لطفتون نازنین

با آرزوی سلامتی و موفقیت

یا حق

حاجیه چهارشنبه 2 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 09:07 http://hajieh.blogsky.com

سلام
خیلی ممنون از پیشنهادتون ..........
موفق باشید

لی کوچولو چهارشنبه 2 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 13:23 http://oneloveblue.persianblog.com

اون داستانو خودم نگفتم نوشته شل سیلور استاین.....

مسافر سرزمین هیچکس چهارشنبه 2 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 15:29 http://www.deliashams.blogfa.com

سلام امیر عزیز
اول از همه به این جمله که از یکی از دوستان است توجه کن :

در سکوتی که به اندازه یک دلتنگی است
هیچکس وسعت اندوه مرا حرف نزد

تمام مطلبت رو دوبار خوندم .. به نظر من این حالت و این حس کاملا طبیعیه و تمام انسانها در زندگی شون دچار این تردید ها می شوند و با کسی هم که تو این شرایط هست نمیشه بحث کرد چون بحث در این شرایط بی نتیجه باقی می ماند .. ولی دوست عزیزم بهت توصیه می کنم که کتاب سیزارتا رو نوشته هرمان هسه رو حتما بخونی تا بتوانی شرایط روحی پیش آمده رو باهاش کنار بیایی ..

و اما نظر خودم در این زمینه :
ببین تو زندگی چیزی به نام اراده آزاد هست برای آدمها ..درسته که ما به اجبار به این دنیا می آییم و دخالتی در قیافه و شرایط و خیلی چیز های دیگه رو نداریم ولی در کنار همه اینها از اراده آزاد بر خورداریم که می تونیم انتخاب کنیم که چه راهی رو برویم و کجا برسیم

اول از همه بهتره که مسئولیت خطاهامون رو تو زندگی به عهده بگیریم و بدونیم که ما هم در آنها سهمی داشتیم ..
و در ثانی اگه بخواهیم از عشق و آه ناله بعد از فراق یار بگیم هم باید بهت رک و بی پرده بگم که اون عشق نبوده اون فقط مربوط به قسمت کمر به پایین اون آدم بوده .. عشق رو با این تعاریف نمیشه بیان کرد عشق همان چیزی است که مولانا رو دگرگون کرد ٬ شکسپیر رو جاودانه کرد ٬ بتهون رو جاودانه کرد و خیلی های دیگه .. این تجربیاتی که ما ها اکثرمون داشتیم عشق نبوده شاید مزه ایی از عشق بوده شاید هم شهوت بوده

در این مورد حرف بسیار است و وقت کم

به هر حال این حرفها حاصل تجربیات شخصی ام بود و قصد توهین به کسی رو نداشتم

شاد باشی امیر عزیز



از شما هم ممنونم بخاطر جوابی که به نوشته ی من دادید...
اول اینکه دو بیت شعری که در شروع نوشته هات نوشتی واقعا قشنگ بود و به عبارتی میتونم الان و بعد از خوندن نوشته های شما همون شعری رو که نوشتین در جواب به حرفاتون تکرار کنم ! .... هیچکس وسعت اندوه مرا حرف نزد !
این شعر رو فروغ گفته ؟؟‌حدسم درسته ؟
...
و دوم اینکه شاید این حس طبیعیه بعضی انسانها باشه ولی این حس و درک و چون و چرای این مسائل اینقدر برای من اهمیت داره که اگه از این مرحله عبور کنم و به جوابم برسم اونوقت به همه چیز توی زندگیم رسیدم !! پس نمیشه اسم این حس رو گذاشت یه حس طبیعی ! چون برای خیلیا این حس یا شبیه اینجور حسها میتونه تعیین کننده باشه !
این حرفتون که میگین نباید با کسی که همچه حسی داره بحث کرد و فایده نداره به نظر من یه حرفا کاملا بی منطقیه ! در واقع میشه گفت که شبیه پاک کردن صورت مسئلست !!!
اتفاقا همین جایی که خیلیا فکر میکنن باید بیخیال این حس یا اینجور آدما شد تا خودشون از این حس در بیان باید بگم که بازم دقیقا بر عکس باید عمل کرد ! یعنی خیلی باید جدی گرفت ای قضیه رو ! چون خیلیا هستند که به همچه حسی یا شبیه همچه حسی میرسن پس یکبار برای همیشه هم که شده باید اومد و جواب تک تک این سئوالا رو با منطق داد تا دیگه شکی وجود نداشته باشه و اونوقت شاهد ایمان و اعتقاد رسوخ ناپذیر انسانها باشیم ... البته اگه جوابی برای این سئوالا وجود داشته باشه که یه انسان بتونه بهش جواب بده !!!
و سوم :
درسته شاید ما اراده ی آزاد داشته باشیم ولی اراده و اختیاری که نشه ازش استفاده کرد بدرد کجا میخوره ؟!! توی یه محیطی بزرگ میشیم بدون دخالت ارادمون و بعد از اینکه هویتمون بدون دخالت خودمون شکل گرفت اونوقت اراده بدرد کجا میخوره ؟!!
وقتی تمام سعیتو میکنی که یه اتفاقی نیوفته ولی چیزی که نباید اتفاق بیوفته میوفته اونوقت اراده و اختیار بدرد چی و کجا میخوره ؟؟؟ و هزاران مشکل دیگه....
و چهارم اینکه....

منظورتون از خطا کدوم خطاست ؟؟!! مگه ما چه خطایی مرتکب شده بودیم که باید معصوم بدنیا بیایم و با هزارتا ننگ و خطا از دنیا بریم ؟؟ که مطمئنا خیلی از این خطاها به همون دلایلی که گفتم کاملا از حیطه ی اراده و اختیار ما خارج بوده ! و مابقی خطاهامون هم تحت اثر شرایطی بوده که بالجبر برامون پیش اومده !
و پنجم :
این قسمت آخر حرفتون که در مورد عشق گفتین واقعا هیچ ربطی به چیزی که من گفتم نداشت ! نمیدونم شاید قصدتون از اون حرفا این بوده که حرف منو تایید کنید ولی بازم یه خورده پرت زدین !
فکر کنم در این مورد چیزی نگم و شما یک بار دیگه همون قسمتی رو که من در مورد عشق نوشتم رو بخونید بهتر باشه
....
خیلی خیلی ازتون ممنونم بخاطر اینکه سعی کردین جوابی به من بدین ولی همچنان مجهولات سر جای خودشون هستن !
...
با آرزوی سلامتی
یا حق

حسین رضایی چهارشنبه 2 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 16:21 http://rezaei307.blogsky.com

سلام دوست عزیز
خیلی خوب بود
امیدوارم که موفق باشید

گناه مقدس پنج‌شنبه 3 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 04:26 Http://sinsainet.blogsky.com

سلام دوست خوشحال میشم پیش ما بیایی اپیدم

مسافر سرزمین هیچکس پنج‌شنبه 3 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 13:27 http://www.deliashams.blogfa.com

امیر جان ممنون از بذل توجه ات ..
ولی گلم من نگفتم که باید بیخیال اینطور آدمها شد گفتم که بهتر خودشون به نتیجه برسند و اگر در اون حد بودم ه بتونم به ایجاد یک دیدگاه جدید و یافتن اسخ مجهولات کمکی کنم چه خوب ولی در غیر اینصورت کاری از دستم بر نمی آید .
دوست خوبم باز هم در این مورد با هم صحبت می کنیم. الات باید برم
آخر هفته خوش بگذره

خواهش میکنم مسافر عزیز !
مسافر عزیز شما غیر مستقیم گفتین که باید بیخیال اینجور تفکر یا این سئوالات شد
{به نظر من این حالت و این حس کاملا طبیعیه و تمام انسانها در زندگی شون دچار این تردید ها می شوند و با کسی هم که تو این شرایط هست نمیشه بحث کرد چون بحث در این شرایط بی نتیجه باقی می ماند } این نوشته ی خودتونه.... برداشت شما از نوشتون چیه ؟!!
به عبارتی بیهوده بودن این بحث رو گفتین!
و گفتین که که هرچقدر هم بحث بشه نتیجه فرقی نمیکنه !
و اشکالتون این بود که به چگونگی بحث اشاره ای نکردین !!
و من از این اشکالی که توی حرفتون بود گفتم که شما منظورتون این بود که بیخیال اینجور آدما بشیم !
نمیدونم شاید برداشتم اشتباه بوده
به هر حال من منتظر نظرات دیگه ی شما در این زمینه هستم
با آرزوی موفقیت
یا حق

نازنین جمعه 4 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 08:00 http://Nazanin.Tk

می گویند رسم خوشایندی ست... می گویند درد است... می گویم انتهایش نیستی ست... می گویند... هر چه می خاهند بگویند... من اشق عشق هستم!... بارانی باشی.

}... از شعر قشنگی که برام کامنت گذاشتین ممنونم ولی یه خورده سنگین بود برام هظمش تا متوجه ی منظورتون بشم ولی به نظر من اشتباست !

خانومی شنبه 5 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 10:27 http://nedaayedel.blogsky.com

سلام
جالب نوشته بودی با سوالهای که در ذهنت داشتی آره عزیزم زندگی جبر است نه اختیار .......ما نا خواسته به دنیا می آیم در خانواده ای چشم باز میکنیم وبا همونها شکل میگیرم تا اینجا درست ولی بقیه اش اختیار است با تلاش و کوشش میتونیم به خواسته خودمون برسیم ....ولی الان زمان سوال است باید بپرسی و بپرسی تا به اون جوابی که میخوای برسی اونوقت که تازه میفهمی باید از کجا شروع کنی
موفق و شاد باشی

سلام
خب شاید به ظاهر حرفتون به نظر بیاد که میتونه درست باشه
ولی به نظر من هنوز اشکال های زیادی وجود داره !
و من به اون اشکال هایی اشاره میکنم که شما در نوشتتون اونو اشکال در نظر نگرفتین بلکه یه موضوع حل شده فرض کردین!!
شما جبر رو تا یه جایی توی زندگی قبول کردین ولی بعدش گفتین که بعد از اونه که ما باید انتخاب کنیم و با اختیار خودمون زندگیمونو پیش ببریم !!
خب اشکال همینجاست !
بعد از اینکه بدنیا میایم و یه مراحلی رو طی میکنیم که همه ی این اتفاقات تا اینجا با جبر بوده و بعد از اینکه توی یه محیطی بزرگ میشیم و هویتمون بدون دخالت خودمون بدون جبر شکل میگیره و پیش روی ما یه هویت و زندگی و شرایطی که جبری بوده قرار میگیره دیگه اختیار چه بدرد ما میخوره ؟!
میخوام اینو بگم که اگه اختیاری وجود داشت اونوقت این هویت و زندگی و شرایطی که الان پیش روی ما هست دیگه وجود نداشت بلکه یه چیزه دیگه ای بود !
و راجع به جمله ای آخرتون که گفتین دنبال اینم که بدونم از کجا باید شروع کنم ... دقیقا درست گفتین . واقعا دنبال اینم که بفهمم از کجا باید شروع کنم ؟! اصلا چیو باید شروع کنم ؟ چیزیو که بالجبر بهم داده شده رو باید ادامه بدم و اونوقت باید بازخواست هم بشم ؟!!!
نمیدونم موفق میشم منظورمو اونطور که باید برسونم یا نه ...
...
با آرزوی سلامتی
یا حق

نازنین(زندگی) شنبه 5 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 16:15 http://www.mohabbat.blogfa.com

امیر جان سلام :

می شود اسم شما را آقای شاکی بگذارم .؟ بسیار دقیق هستید . امیدوارم در زندگی مخصوصا صحبت کردن دوستانتان حساس و زود رنج نباشی .چون باید با دوستان مدارا کرد . بعضی از افراد بر خوردشان منطقی نیست . من خودم اگر حساسیت به خرج بدهم داغون می شوم باید بی خیال بود .
-------------در مورد زن دوم گرفتن : یک ضرب المثل است که خدا یکی زن هم یکی ........ از قدیم گفتند چون واقعا اثبات شده که یا زن اول عذلب می کشد یا زن دوم // و این جور زندگیسر انجام خوبی ندارد و خیانت و بی وفایی است .
حرف شما هم صحیح که وحدانیت خدا را نباید با این قضیه سنجید // من چیکار کنم این ضرب المثل است ؟
شما زیادی کنجکاو هستید .
اسلام : بعضی از قوانینش با الان سازگار نیست . تکنولوژی پیشرفت کرده است . انسانها و نسل جدید تغییر کردند اما ما هنوز پیرو قوانین ۱۴۰۰ سال پیش هستیم .
تا وقتی که حکومت ایران عوض نشود قانون همین است و باید ساخت و آقایون تا دلشان بخواهد در حمایت قانون می توانند زنانی که اهل صیغه شدن هستند را برای خود اختیار کنند و بیچاره آن زنی که همسری سست اراده و بی وفا دارد و جوانی و مهر و محبتش را فدای مرد و فرزندش می کند .
من با مردهایی که همسر دارند و خیانت می کنند مخالفم وگرنه مردی که مجرد است آزاد انه می تواند راهش را انتخاب کند.
خوب جواب شما چیست ؟ تسلیم یا همچنان بر حرف خود مصمم هستید ؟؟؟/

سلام :

نه نمیشود اسم مرا آقای شاکی بگذارید !
من شاکی نیستم بلکه سعی میکنم چیزاهایی رو که از دید خودم اشکال داره بیان کنم و براشون دنبال جواب درستی باشم
برای من جواب مهم نیست بلکه جواب درست مهمه !
من در بحث شاید یه خورده دقیق یا حساس باشم ولی در رفتارم با دوستام در این حد دقیق و حساس نیستم ! منظورم اینه که جایی که لازمه جدی و دقیق میشم
...
اولا دلیل نمیشه که هر چی از قدیم گفته شده درست باشه ! بالاخره جلوی اشتباهات یه روزی باید گرفته بشه
حتی اگه این اشتباهات در حد ضرب المثل هم باشه بازم باید اصلاح بشه !
و واقعا عجیبه که چرا این ضرب المثل رو گفتن ؟! و از کجا اومده این ضراب المثل !؟
چون این موضوع خیلی خیلی بی ارزش تر از اونیه که با یگانگی خدا مقایسه باشه !

و اینکه این حرفی که شما گفتین که زن اول یا دوم عذاب میکشه و سر انجام خوبی هم نداره اینجور زندگی ها دلیلش میدونید چیه ؟ .... دلیلش فرهنگ غلطیه که در بین ما ایرانیها جا افتاده !
به نظر من اسلام تحریف شده ! هر چند قرآن تحریف نشده ولی دینی که پیامبرمون آورد اینی نیست که الان ما داریم !
اسلام واقعی خیلی راحت تر و شیرین تر از این دینیه که ما به اسم اسلام داریم !

میخوام اینو بگم که شاید در بعضی شرایط حق با شما باشه و گرفتن زن دوم برای عده ای نادرست باشه و به سرانجام غلط ختم بشه ولی قانون کلی ای وجود نداره !
و اگه بخوایم به قانونی تکیه کنیم باید اون اسلام باشه !
...
و اشکال بعدی ! :
میفرمایید که اسلام با شرایط الان سازگار نیست ؟!! خب حق داری ! اسلامی که تحریف بشه بایدم همچه برداشتی ازش بشه !
و می فرمایید که تکنولوژی پیشرفت کرده ؟!! خب بر منکرش لعنت ! ولی یه چیزیو مد نظط سیر داشته باشین که راه سعادت ربطی به پیشرفت تکنولوژی نداره ! راه سعادت همیشه در طول تاریخ مشخص بوده و خواهد بود و نمیشه اونو به عصر و زمان مرتبط کرد
البته منظور من سعادت در اون دنیاست !

و حکومت ایران ... :
فکر نکنم گرفتن زن صیغه ای یا نگرفتن زن صیغه ای به حکومت ربطی داشته باشه !
برای جواب دادن به این موضوع نباید تقصیر ها رو گردن حکومت انداخت ... فکر کنم بهتر باشه برای جواب دادن به این قضیه از خودمون شروع کنیم !
اگه مشکلی باشه درون ما انسانهاست و همین درون ماهاست که برای نوع حکومت رو هم مشخص میکنه !
...
و نظر خودم در مورد زن دوم گرفتن :
من مخالف زن دوم گرفتنم ولی نمیتونم منطق رو زیر پا بزارم
من اسلام رو قبول دارم و اسلام این کار رو مشروع دونسته پس بهتره که من روی حرف اسلام حرفی نزنم
این کار من و امثال من نیست که روی حرف اسلام حرفی بزنیم ...
و جایی که عقل من بگه درسته انجامش میدم
و حتی با استفاده از عقل و منطق میشه متوجه ی جاهایی شد که اسلام تحریف شده و اون قسمت ها رو پیدا کرد !
...
با آرزوی سلامتی و موفقیت

یا حق

مسافر سرزمین هیچکس یکشنبه 6 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 10:54 http://www.deliashams.blogfa.com

فکر میک نم همانطور که گفتی منظور اصلی حرفم این وسط گم شد. خوب حالا دوباره می گم .. منظورم اینه که شما و یا هر شخص دیگری که در این شرایط باشد خودش بهترین جوابها رو باید برای خودش پیدا کنه.. و اگر این وسط بحثی هم پیش بیاد نتیجه گیری قطی نخواهد بود و صرفا یک تجربه است و یک گفتگو که گاهی منجر سر درد میشه ..
به هر حال امیدوارم شما هم جواب سوالات تون رو پیدا کنید و این رو یادت باشه که فقط به دنبال مرام باش

روز های خوبی داشته باشی
دلت شاد و لبت خندون

نازنین(زندگی) یکشنبه 6 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 13:54 http://www.mohabbat.blogfa.com

سلام :

امیر آقا منتظر جواب بودم . اما انگار جوابی ندارید .
حق با من است .
ظاهر امر نشان می دهد شما عقب نشینی کردید .درسته ؟

فعلابای

حق نه با من است نه با تو ، بلکه حق با اوست !

یا حق

نازنین(زندگی) یکشنبه 6 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 17:07 http://www.mohabbat.blogfa.com

دوست عزیز سلام :

خط به خط جواب کامنتی را که برام گذاشتید می دهم .

۱-چشم( آخه در وبلاگ دوستان نیز نظر شما را خواندم و دیدم از همه انتقاد می کنید به همین خاطر شاکی را برای شما انتخاب کردم . )
۲- خیلی خوشحالم که حساس نیستید . چون باید در زندگی بعضی حرفها را نشنیده گرفت و با همه ساخت و روابط عمومی قوی داشت . چون انسانها متفاوتند و باید با همه خود را تطبیق بدهیم .
۳-ضرب المثل ها اکثرادرست است . مثل قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود . کوزهگر از کوزه شکسته آب می خورد /........ زن یکی خدا هم یکی == همانطوریکه خداوند یکی است . زن هم یکی اش برای مرد خوبه //عصبانی نشید // تمام بحث ما سر این ضرب المثل است /////یک جا هم برای زن ارزش قائل شدند و با وحدانیت خدا سنجیدند شما انتقاد می کنید . بگذارید لا اقل دلمان به این ضرب المثل خوش باشه //

نازنین(زندگی) یکشنبه 6 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 17:08 http://www.mohabbat.blogfa.com

ادامه.....
ولی زن دوم گرفتن برای مرد درست نیست او می تواند به دبی برود نه اینکه زیر بار مسئولیت برود .
به نظر من اکثر کسانیکه در وبلاگم نظر دادند . بدشان نمیاد و شاید اهل صیغه کردن هم باشند . اما زن گرفتن درست نیست . برو مسافرت خارج / چرا خودت را گرفتار کنی ؟ درست نمی گم؟؟؟
امیدوارم شما در انتخاب همسر خیلی دقت کنید و بهترین از نظر اخلاق و زیباترین از نظر سلیقه شخصی / خانواده خوب و هم فرهنگ خود برگزینید . با درایتی که در شما سراغ دارم حتما خوشبخت خواهی شد .
چون عقلت را بر احساست حاکم می کنید و منطقی هستید .

نازنین(زندگی) یکشنبه 6 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 17:27 http://www.mohabbat.blogfa.com

ادامه.....
خوشبختانه آن قدر مسئولان مملکت گرفتارند که کسی به این ضرب المثل توجه ندارد وگرنه حرف شما صحیح است و کمی از نظر دین اسلام شاید بشه گفت شرک به خداوند متعال است .حالا شما بزرگواری کنید و این ضرب المثل را فراموش کنید .من نمی دونستم مسئله ساز می شود و از ۱۴۰ نفر یک نفر انتقاد جدی می کند .
۴-قبول دارم که دین اسلام ما تحریف شده وهر شخصی بنا به مصلحت خودش فتوا صادر کرده (راستی شما پست های قبل من را خوبه نخواندی منم یک فتوا برای نماز صادر کردم . )



{{ گفتن سیاسیه پاکش کن منم چنین کردم که گفتن !! D: }}}



اما ممنونم که کمی هم به من حق می دهید .
البته من اشاره کردم که مرد اگر مهر و محبت و آرامش در زندگی اش نباشد نا خود آگاه به سمت زن مهربان تر از همسرش کشیده می شود .
و اگر یک مرد در هنگام ازدواج دقت نکند و یک همسر بد دهن بگیرد روزگارش سیاه می شود اما با مدیریت می تواند زنش را عوض کند .

نازنین یکشنبه 6 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 17:55 http://www.mohabbat.blogfa.com

سلام : از محبت شما ممنونم .

نازنین(زندگی) یکشنبه 6 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 23:53 http://www.mohabbat.blogfa.com

سلام
اختیار = حق انتخاب
شما در زندگی راه هایی برات هست که حق انتخاب داری یا به طرف وسوسه شیطان می روی یا درست تصمیم می گیری.
این دنیا مکان آزمایش است و خداوند مشکلات را برای انسان پیش می آورد و عکس العمل آنها را می سنجد .
شما حق انتخاب داری -----شغل / همسر /تربیت فرزند / ... همه تحت سلطه شماست .
شما اختیار داری که خودت مسیر زندگیت را انتخاب کنی /یا انسان صالح هستی و پیرو ادیان و امامان هستی //یا انسانی خود مختار (از نوع ناخلف) و تابع وسوسه شیطان .

اجبار = قسمت =قسمتی غریزه
مجبوری برای زنده ماندن غذا میل کنی .
مجبوری برای حیات نفس بکشی
مجبوری برای بقای نسل تولید مثل کنی
مجبوری زندگی کنی

پس باید زندگی کرد اما سعی کرد بهترین بود . به کسی گزندی نرسانیم . حق کسی را نخوریم .
و از لحظه لحظه عمرمان لذت ببریم .
راستش من هم از پیری خوشم نمیاد . من هم تا حدودی با شما هم عقیده ام .
جواب سئوالات شما را یک عالم می تواند بدهد . من زیاد از نظر سطح علمی بالا نیستم .
شما باید از فردی که خیلی مطالعه دارد بپرسی .
می توانم یک راهنمایی کنم . وبلاگ قافله نور برو . خانمی هست متدین .
من امروز وبلاگ ایشان را دیدم و اشتباهی هم نوشتم برادر عزیز //اما ایشان خانم هستند و اهل مطالعه مطالب دینی //کاش بروید و ایشان را دعوت کنید و جواب بگیرید . من هم استفاده می کنم .
آدرسش را از بخش نظرات وبلاگ من پی گیر شوید .

مرتضی عبدی دوشنبه 7 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 11:43 http://honor.blogfa.com

متن این لیست کامنت خیلی شبیه یه متن ذخیره شده چت بین امیر و نازنین بود .. !

مرتضی جان آخه شما چرا اینقدر به مغزتون فشار میارین عزیز من ؟!! یه وقت خدا نکرده مغزتون جوش میاره و .... !!!

نازنین(زندگی) دوشنبه 7 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 15:48

سلام:

من خیلی فکر کردم و به یک نتیجه رسیدم .
........................................ انسان اشرف مخلوقات است ................................
......................................... دارای عقل و شعور ....................................
........................................قدرت انتخاب راه زندگی ..............................

انسانهای اولیه را در نظر بگیرید . نه تلویزیون /نه ماشین //اما حالا انسان به کمک عقلش کلی پیشرفت کرده است . پس خداوند می خواهد انسان به درجات عالی برسد .
اخبار چند وقت پیش اعلام کرد که ژنی کشف شد که می تواند جلوی پیر شدن انسان را بگیرد .
و همچنین شنیدم که قرص ضد پیری هم کشف شد .
پس امیر جان مطمئن باش انسان با عقلی که دارد این معضل را حل می کند و روزی می رسد که هیچکس پیر و ناتوان نمی شود .
حتی برای بیماری ایدز هم اخبار اعلام کرد خون تمساح پادتن خوبی است و این ویروس را می کشد .
...................... علم در حال پیشرفت است .....................
به عمر من و شما کفاف نمی دهد .
اما در آینده مثلا" 1000 سال دیگر همه انسانها عوض می شوند و خدا این را می خواهد .
پیشرفت انسان .
الان هم ربات شبیه انسان ساخته اند .و .......
من فکر می کنم 1000 سال دیگر ماشین به علت ترافیک بالا از رده خارج می شوند و یک نفر پیدا می شود که بالهای پرنده بسازد------------- دور اندیشی خنده داری است //نه؟؟؟؟تصورش را بکنید حسابی می خندید////
خوب موبایل هم اوایل خنده دار بود و غیر قابل تصور /// اختراع هواپیما را در نظر بگیرید انسانها چه برخوردی می کردند ///// ..................
..................... انسان قدرتمند است ......................................

نازنین دوشنبه 7 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 15:49

خلاصه هدف از خلقت انسان این است :

که او به درجات عالی برسد .و تمام مشکلاتش را حل کند .

نازنین(زندگی) سه‌شنبه 8 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 15:46 http://www.mohabbat.blogfa.com

امیر جان سلام:

گپ زیبایی بود و هم شما تا یک حدودی به جایی رسیدید هم من .
---------------------------------------------------------------------
سر فرصت ضرب المثل را پاک می کنم و می نویسم :

خورشید یکی وزن هم یکی .

حرف شما بسیار منطقی بود و وحدانیت خدا را نباید با این ضرب المثل زیر سئوال بود و به نوعی بیان این ضربالمثل شرک به خدا محسوب می شود .
--------------------------------------------------------------------
از حضورتان در وبلاگم سپاسگزارم .
راستی شما آدرس وبلاگ من را از کجا یافتید ؟؟
چون معمولا خیلی کم پیش میاد من به وبلاگ دوستان سر بزنم .اکثرا خودشان من را پیدا می کنند .خیلی کنجکاو شدم ببینم شما چه جوری وبلاگ من را پیدا کردید ؟
--------------------------------------------------------------------
امیدوارم مطالب وبلاگ من مورد پسند شما باشد .
خیلی از پستها را پاک کردم / بحثهای جنجالی راجع به ترک و فارس و فرهنگ آنها نوشته بودم که پاکش کردم . آنها را می خواندید چی می گفتید ؟؟
اگر هم ترک باشید که دیگه فاتحه من خوانده است !/(شوخی)
--------------------------------------------------------------------
خلاصه از آشنایی با وبلاگ زیباتون خوشبختم .

امیدوارم جواب سئوال هایتان را بیابید .

در پناه حق شاد و موفق باشید /نازنین۲۸/تهران

N.N سه‌شنبه 8 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 15:48

سنگ بخت را به سینه زدم که ای وای
دل سیه بخت من جز سوز هیچ ندید
به گفته ی یکی از روانشاسان نامی:
اگر بخواهی برجی باارتفاع بسیار زیادی داشته باشید ناچار با ید زیر زمین را برای فنداسیون قوی تری و عمیق تری حفر نمود ولی اگر عظمت برج به مثال یک کلبه ویا یک چادر با شد حتی نیازی به حفاری به زیر زمین نیست.به عبارتی ارتفاع بیشتر سقوط بیشتر عظمت کمتر سقوط کمتر.
هرکه را رنج بیشتر گنج بیشترد
هر که را سوز کمتر ساز نا بیشتر
بقیه نظر در آینده...................................

نازنین(زندگی) شنبه 12 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 13:14

سلام:

ممنونم دوباره به وبلاگم تشریف آوردید.

آشنایی با شما و بحث با شما باعث شد سوژه جدید پیدا کنم .

ضرب المثل : سر بی گناه بالای دار نمی رود .///

ممنونم //ایده خوبی بود .// این ضرب المثل هم اشتباه است و من مطلبی نوشتم .که اشاره کرده ام .

دوست داشتید تشریف بیاورید .

من سعی می کنم موضوعاتی پیدا کنم که دوستان نظرات زیبایی بنویسند و بفهمم هر کسی چه جوری می اندیشد .

خودم هم یاد بگیرم ///

شاد و موفق باشید .

نازنین(زندگی) شنبه 12 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 13:24 http://www.mohabbat.blogfa.com

سلام:

ممنونم /نظر زیبای شما را خواندم .

هر وقت مطلب جدید نوشتید یک ندا به من بدهید .

شاد و موفق باشید .یا حق

نازنین(زندگی) شنبه 12 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 22:15

سلام/ مطلب جدید؟؟؟

راستی نظرات را مرور می کردم .

جمله ای که گفتید :::
نه نمی شود اسم من را آقای شاکی بگذارید

خیلی زیباست //خیلی زیباست //اما خودمونیم به شما میاد//

نه؟ آقای کنجکاو ؟

اما شما دوست ندارید //می دونم .

نقطه ضعف شماست یکی صداتون کند آقای شاکی؟؟

نمی دونم چرا این کلمه را برای شما گذاشتم .

امیدوارم با حرفهایم لبخند را بر لبان شما نشانده باشم .

شاد و موفق باشید ///

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد