***

***

سلام

اینبار حرفایی که مینویسم شاید واسه ی خیلیا عجیب باشه

بعضی ها ممکنه اصلا قبول نکنن این حرفا رو و شدیداً مخالفت کنن ، بعضی ها هم ممکنه بشینن و راجع به درست بودن یا نبودن این حرفا فکر کنن  ، بعضی ها هم ممکنه قسمتی از این حرفا رو قبول کنن.

در هر صورت این حرفایی که نوشتم به نظر من واقعیت هایی هست توی زندگی ماها که نمیبینشمون .

*****

 

ما آدما با این همه هوش و استعداد و قدرت تفکرمون خیلی وقتا یه جوری عمل میکنیم که از موجودی با این همه قدرت ذهنی بالا کاملا بعیده !

خودمونو وابسته ی یه انسان دیگه میکنیم ، همه وجودمون پر میشه از یاد اون انسان و به اصطلاح عاشقش میشیم !

زندگیمون با یاد و حضور اون در کنارمون معنا پیدا میکنه مثلا !

و همه ی سعی و تلاشمون میشه رسیدن به اون و زندگی کردن با اون !

این مثلا کاریه که موجودی مثل انسان که برترین مخلوق جهان هست انجام میده !!

به قول یکی از موء سسات تحقیقاتی اگه قرار بود که تمام مغز انسان رو با تمام خصوصیات و تواناییهاش رو بتون با علم امروزی شبیه سازی کنن اونوقت نیاز به فضایی بود که طول اون به اندازه ی طول یکی از ایالت های بزرگ امریکا و به ارتفاع یه ساختمان تقریبا 150 طبقه بود !!

اونوقت ما رو باش که از این کامپیوتر به این بزرگی که خدا به اندازه ی یه توپ فوتبال درستش کرده واسمون چیجوری داریم استفاده میکنیم !!

داشتم راجع به عاشق شدن این کامپیوتر بزرگ و خارق العاده میگفتم ! این انسان عاشق یه موجود از جنس خودش میشه ، با اینکه اونی که عاشقش شده اگه شرایط یه خورده عوض بشه و جای یه سری چیزا یه خورده عوض بشه صد رد صد عاشق خودش رو فراموش میکنه و انگار نه انگار که یکی بوده که عاشق اون بوده و زندگیشو حاضر بوده که فدای اون کنه ! حالا اینا به کنار ، همین موجودی که عاشق شده و میگه که من فقط به عشقم فکر میکنم و اگه اون نباشه من زندگی رو بدون اون نمیخوام و از این حرفا ، اگه جای دیگه ی دنیا ، بدنیا میومد ، مثلا فرض میکنیم لندن متولد میشد اونوقت چیزی بنام عشق رو توی زندگی مطمئنا تجربه نمیکرد !

خب حتما میگین توی لندن هم انسان هست دیگه و اونجا هم عشق هست دیگه !! یا مثلا میگین خب اگر لندن هم بدنیا میومد بالاخره یه روزی عاشق میشد دیگه !

جواب این بهانه تراشیها اینه که درسته که اون فرد انسان متولد میشد ولی چندتا حقیقت وجود داره این وسط که ما نمیبینمشون !

یکی اینه که توی لندن یا شهرهای شبیه به لندن با فرهنگ های مشابه ، مردم اونجا عشقی رو که مردم ایران ازش دم میزنن تجربه نمیکنن !!

اونجا رابطه ی مرد و زن بر اساس غریزست و چیزی بنام عشق که ما ایرانیها ازش دم میزنیم توی کشورهایی مثل لندن یا مثلا کشورهای جهان اول اصلا وجود خارجی نداره !

این مشکل کشورو مردم ماست ، که از غریزه و هوس غولی ساختن بنام عشق واسه ی راحت رسیدن به هدفشون !

چون ما یه کشور در حال توسعه هستیم و نمیتونیم از نظر اقتصادی و مالی در حدی باشیم که هر کیو که بخوایم ، بتونیم باهاش زندگی کنیم یا ازدواج کنیم و بهش برسیم ، برای همین هم بطور ناخودآگاه سیستم دفاعی بدن و ذهن ما ایرانیها در طول تاریخ دست به اقدامی زد واسه ی راحت تر جلب توجه کردن و راحت رسیدن به جنس مخالفشون که این اقدام ناخودآگاه ، تولید مفهومی بنام عشق هست !!

مخاطب حرفای من فقط مردها نیستن ، همین موضوع برای زن هم وجود داره البته به یه شکل دیگه !

برگردیم سراغ مردم نقاط دیگه ی دنیا !... داشتم میگفتم که توی کشورها ی مشابه و جهان اول و از نظر اقتصادی بالا، مرد و زن با هم ازدواج میکنن چون بر اساس غریزه و از نظر جنسی و نیاز به تشکیل خانواده یه همدیگه احتیاج دارن ! اینا دلیل واقعیه ازدواج هست نه عشق !

و واقعیت دیگه ای که ما نمیبینمش اینه که حالا فرض محال رو بر این میگیریم ( هر چند فرض محال هم محال هست !!) که اون فردی که مثلا ما فرض کرده بودیم که یه جای دیگه ی دنیا مثلا لندن بدنیا بیاد دوباره ، عاشق هم میشد اونجا ! اونم عاشق و عشقی به همین معنایی که ما ایرانیها عشق رو تعریف میکنیم ! خب در این صورت این فرد عاشق یه نفر دیگه ای غیر از اونی که توی ایران عاشقش شده بود میشد !!

و اونی که توی ایران میشناختش و عاشقش شده بود دیگه نیست !!

میخوام اینو بگم که چیزی که بنام عشق ازش دم زده میشه و میگن که اگه معشوقه ی من نباشه میخوام اصلا دنیا نباشه و این جور حرفا یه امر کاملا مجازی و نسبی و تخیلی و ناقص هست ...

چون با یه خورده عوض شدن شرایط ، هم معنی عشق عوض میشه هم فردی که عاشقش بوده عوض میشه و هم خیلی چیزای دیگه !!

خب حتما میگین که پس این عشق چیه ؟! حتما میگین که بالاخره این عشق یه جایی باید وجود خارجی داشته باشه دیگه !!؟

درسته ، این عشق وجود داره و وجود خارجی هم داره ...

مشکل ما در استفاده یا بهتر بگم در سوء استفاده از عشق بود ، وگرنه در اصل مفهوم عشق شکی وجود نداره که وجود داره ...

عشق یه مفوم معنوی هست و باید برای یه موجود معنوی بکار برده بشه .

دل و ذهن انسان مادّی نیست ، انسان روحی داره که مادّی نیست و معنوی هست.

درون این چیزای غیر مادی میتونه مفهومی بنام عشق که اونم مادّی نیست وجود داشته باشه...

خب تا اینجا که همه چی درست بوده و از این به بعد هست که مشکل ما شروع میشه ، در واقع مشکل ما ایرانیها شروع میشه !!

این عشق باید بخاطر یه مفهوم و وجود غیر مادّی و معنوی باشه ، در صورتی که ما ایرانیها مفهوم عشق رو برای یه موجود فانی ( در این دنیا و باقی در اون دنیا البته با خواست خدا !) از جنس خودمون تعریف میکنیم !

اینجاست که مشکلمون شروع میشه !

حالا در صورتی که اگه یه خوره از این کامپیوتر به این بزرگی ( همون مغز ! ) استفاده کنیم و فکر کنیم میبینیم که تنها موجود غیر مادّ ی که لیاقت عشق رو داره فقط و فقط خداست و بس ...

و به این نتیجه میرسیم که عشق نسبت به یه انسان دیگه دروغ و تظاهر هست.

البته عاشق خدا شدن کار آسونی نیست ! باید از مرز شک و تردید عبور کنیم تا به ایمان و یقین برسیم ، باید به مرحله ای رسید که ظاهر و باطنمون یکی بشه ، و باید خیلی مرحله های دیگه رو پشت سر گذاشت تا بشه عاشق خدا شد !

حداقلش میشه اینو گفت که اگه کسی از این مراحل عبور کنه و عاشق خدا بشه اونوقت میشه خود خدا !

و تنها انسانی که شده خود خدا یعنی وجودش شده وجود خدا در حال حاضر امام زمان هست.

من فکر میکنم که در هر لحظه و در هر زمانی بیش از یه عاشق در جهان وجود نداشته باشه...

در زمانهای قبل از امام زمان عاشق خدا همون اجداد امام زمان یا ائمه بودن .

بگذریم ...

منظور من از این بحثها این بود که بگم عشقی که یه انسان ازش دم میزنه و نسبت به انسان دیگست اصلا وجود نداره ...

البته نمیگم وجود نخواهد داشت ! حداقل میتونم بگم که تا حالا وجود نداشته و در حال حاضر هم وجود نداره ، و شاید در آینده پیدا بشه همچه فردی ، و فقط شاید !

اون روزی که فردی پیدا بشه که عاشق بشه ، عاشق یه انسان از جنس خودش بشه اون روز روزی خواهد بود که در تاریخ جهان هستی ثبت میشه

اون روز ، روز دگرگونی انسان هست

اون روز ، همون روزیه که گفته میشه انسان به مرحله ای میرسه که از فرشته بالاتر خواهد شد و فقط خدا بعد از اون خواهد بود و بین اون و خدا فاصله ای نیست !

اگه اون روز برسه اونوقته که به جواب تمام سئوالا میرسیم ، اونوقته که خلقت انسان معنی پیدا میکنه

البته اگه همچه روزی بیاد !

شاید حرفام عجیب باشه ولی محال نیست !

نظرات 22 + ارسال نظر
من یکشنبه 13 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 12:51 http://pardismadhouse.blogsky.com

عجیبتر این فونت سیاه بود! تو زمینه ی سیاهتر!

کجاش سیاهه فونتم ؟! D:

نازنین یکشنبه 13 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 13:04 http://www.mohabbat.blogfa.com

سلام : خوبی؟

فونت خوب است // با دقت می خوانم و نظر می دهم .

نازنین(زندگی) یکشنبه 13 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 14:00 http://www.mohabbat.blogfa.com

سلام خدمت شما دوست بزرگوار:

مطالب زیبای شما را خواندم .

با شما موافقم . و کسانیکه از دم از عشق می زنند فقط هوس است و یا دنبال محبت می گردند .

زندگی زناشویی با دوست داشتن آغاز می شود و ابراز علاقه می کنند اما بعد از چند سال روابط آنها عادت می شود و هر کسی به وظیفه اش عمل می کند .

تو یک سایتی خواندم که در ایتالیا طبق آمار متوجه شدند که دوام عشق فقط یک سال می باشد .اگر خواستی آدرسش را به شما می دهم .

عشق به خداوند درست است البته ترس به خدا شاید معنی بدهد // خوب است انسان از خدا بترسد .

عشق مادر به فرزندش // احساس مسئولیت او در قبال فرزندی که به دنیا آورده

اما دوست داشتن وجود دارد//یکی یکی را دوست داشته باشه //براش هر کاری می کند
با غم او غمگین می شود و با شادی او شاد

دوستت دارم عاشقانه === یعنی آن حدی دوستت دارم که حاضرم بمیرم
مثل کسانیکه به عزیزشان اعضای بدنشان را اهدا می کنند .

استثنا هست .// اما در بعضی انسانها // انسانها متفاوتند و دارای تربیت خانوادگی خاص///// امکان دارد شخصی در خانواده بسیار احساساتی بزرگ شود و بتواند عاشق باشد

مثل : مردی که بعد از ۴۰ سال زندگی همسر بیمارش را تر و خشک می کند

البته دوست داشتن همان عشق است .

نازنین(زندگی) یکشنبه 13 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 14:03

سلام:

عشق شاید یک بیماری هم باشه //مثل کسانیکه خودکشی می کنند.

شعار من این است :: باید از سنگ بود .
:: باید انسانی باشی که وابسته به هیچ احدی نباشی
انسان تنها به این دنیا میاد و تنها از این دنیا می رود

اما دوست داشتن زیباست ///

بحث جالبی مطرح کردید //مشتاقم ببینم دیگران چه نظری می دهند .

سایه تان پاینده باد . بدرود

حسین رضایی یکشنبه 13 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 16:38 http://rezaei307.blogsky.com

سلام دوست عزیز
مثل همیشه واقعا عالیبود
موفق باشی
به امیددیدار

مسافر سرزمین هیچکس یکشنبه 13 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 17:42 http://www.deliashams.blogfa.com

سلام امیر جان
راستش خیلی طولانی بود همه اش رو نخوندم .. ولی یادت باشه که تو هرچی بگی برای یک عده همیشه عجیبه .. خودت باش و حرفت رو بزن :)

همه اش رو که خوندم نظرم رو می گم

راستی به نظر تو با جنگ میشه به صلح رسید ؟ بهم سر بزن و نظرت رو بگو

نازنین(زندگی) یکشنبه 13 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 17:58 http://www.mohabbat.blogfa.com

سلام:

فرمایش شما منطقی و به جاست .

عشق به خداوند را قبول دارم .در حد متعارف و طبق بیانات امامان و قرآن مجید .

افراط و تفریط را نمی پسندم .

ممنون / آقای شاکی // شاد و موفق باشید .

سهیل یکشنبه 13 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 22:38 http://www.soheilweb.com

سلام امیر جان دوست عزیزم.
ممنون که حال منو پرسیده بودی.
امیر جان من سایت شخصی خودم رو ثبت کردم و دارم اونو تنظیمش میکنم.
خوشحال میشم مدیر یکی از انجمن های سایت من بشی.
اگه قبول کنی بگو سریع یه اکانت مدیریت درست کنم برات.

در مورد نوشته هات هم موافقم ...

موفق باشی.

حاجیه دوشنبه 14 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 08:58 http://hajieh.blogsky.com

سلام
نمی دونم چرا من با مطالب طولانی مشکل دارم !

اطهر دوشنبه 14 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 12:17 http://brightfire.blogsky.com

زرد و نیلی و بنفش
سبز و ابی و کبود !
با بنفشه ها نشسته ام ،
سال های سال ،
صبح های زود .
در کنار چشمه سحر
سر نهاده روی شانه های یکدگر،
گیسوان خیس شان به دست باد ،
چهره ها نهفته در پناه سایه های شرم ،

سلام عزیز
من آپم...
راستی با تبادل لینک موافقی؟

هرمیون دوشنبه 14 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 12:50 http://cloudandmoon.persianblog.com

امیر جان خیلی قشنگ بود برات آرزوی موفقیت میکنم بازم میام تابعد.

مسافر سرزمین هیچکس دوشنبه 14 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 14:46 http://www.deliashams.blogfa.com

یه داستان خوشگل برای تو :

روزی الاغ یک مزرعه دار داخل چاهی افتاد و شروع کرد به سرو صدا کردن
صاحب الاغ که نمی‌دانست چگونه الاغ را از چاه بیرون بکشد، بعد از مدتی فکر کردن با خود گفت:
« چاه که آب ندارد و در نهایت باید پر شود: الاغ هم که پیر است بنابر این بیرون آوردن الاغ هیچ سودی ندارد». صاحب الاغ تصمیم خود را گرفته بود، از جا بلند شد و به سراغ همسایگانش رفت و از آنها خواست تا در پر کردن چاه به او کمک کنند تا الاغ بیچاره بیشتر از آن عذاب نکشد.
هر کدام از همسایگان نیز با بیلی در دست شروع به ریختن خاک به درون چاه کردند.
با ریخته شدن خاک به درون چاه الاغ شروع به بی‌قراری کرد و خود را به دیواره‌های چاه می‌زد و با صدای بلندی عر و عر می‌کرد. اما بعد از مدتی دیگر صدایی از الاغ نیامد. چه اتفاقی افتاده بود، آیا الاغ بیچاره واقعاً زنده به گور شده بود یا قضیه چیز دیگری بود.. صاحب الاغ وقتی دیگر صدای الاغش را نشنید به درون چاه نگاه کرد و در کمال تعجب دید هر بار که خاک به چاه ریخته می‌شود الاغ خاک را از پشت خود می‌تکاند و روی آن می‌ایستد. با این کار الاغ توانست با تکاندن خاک از روی خود و ایستادن روی لایه‌های جدید خاک به دهانهء چاه برسد و موجب شگفتی صاحب خود و همسایگان شود.
انسان هم در زندگی با مشکلات و مسایل (همان خاکی که روی الاغ ریخته می‌شد) زیادی روبرو می‌شود. اما کسی از این مشکلات سربلند و پیروز بیرون می‌آید که نگذارد آنها او را از پای درآروند و زندگی را برای او مختل کنند. انسانی پیروز است که از مشکلات به نفع خود استفاده کند و با غلبه بر مشکلات (ایستادن روی خاک) راه نجات خود را پیدا کند.
همهء ما از چاه مشکلات نه با دست روی دست گذاشتن و تماشای زنده به گور شدن خود، بلکه با تسلیم نشدن در برابر آنها رهایی می‌یابیم و به زندگانی پر نشاط و موفقی دست پیدا می‌کنیم

نازنین(زندگی) دوشنبه 14 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 19:15

سلام /فردا میام جواب سئوالی که در کامنت وبلاگم گذاشتید را می دهم . فعلا بای

گناه مقدس سه‌شنبه 15 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 00:16 Http://sinsainet.blogsky.com

سلام دوست
میدونی عاشقی تو این زمونه شده فقط هوس میدونی از چی میگم اره واقعا با خیلی از قسمتها موافقم
پیش ن بیا اپ هستم

حاجیه سه‌شنبه 15 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 08:17 http://hajieh.blogsky.com

سلام
خیلی ممنون از پیشنهادتون ...........

نازنین(زندگی) سه‌شنبه 15 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 12:36 http://www.mohabbat.blogfa.com

امیر آقا سلام :

راجع به سئوال شما : زمان قدیم چیزی به نام عشق انگاری وجود نداشته است چون اصلا در کتابهای دینی نوشته نشده که امام علی (ع) عاشق زنی شدند . نمی دونم .
داستان عشقی راجع به امامان وجود ندارد .
اما عشق به رسیدن به خداوند یا عشق شهادت در راه خدا ذکر شده است .
راستی به نظر من تنها چیزی که باعث گرایش مرد به زن می شود همان مسئله نیاز جسم می باشد .اگر این مسئله نبود هیچ وقت یک مرد با یک زن ازدواج نمی کرد و زیر بار مسئولیت سنگین و دردسر نمی رفت .پس تنها این مسئله زن و مرد را به هم پیوند می دهد و همچنین بیشتر طلاقها بر اثر ناتوانی یکی از دو نفر می باشد // پس اهمیت این نیاز در تداوم زندگی خیلی خیلی موثر است .
نمی دونم تونستم یک جورایی توجیه کنم که عشق را نباید جدی گرفت و دوست داشتن شرط است .
راستش امیر جان من تو عمرم عاشق نشدم و زندگی من تحمیل بوده است و در مسیر مستقیم دارم به راهم ادامه می دهم و سعی می کنم تا آخر مسیر زندگیم همین طور پیش بروم . امیدوارم همین طوری با صلح و صفا و آرامش ادامه پیدا کند حوصله و طاقت بدبختی و سختی و در به دری ندارم .
پس سکوت اختیار می کنم .و شب و روز را می گذرانم و در درگاه خداوند عبادت می کنم به هیچکسی هم کاری ندارم .
(این هم از زندگی خصوصی من ) امیدوارم شما هم در زندگیتون سعادتمند و خوشبخت شوید و آرامش داشته باشید و همچنین سلامتی // آقای شاکی ! یک سفر زیارتی بروید بد نیست //عید سوریه بروید // با خانواده خوش می گذرد //از مشهد ارزان تر تمام می شود //فقط کاباره نرو//فقط زیارت///

نازنین(زندگی) چهارشنبه 16 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 22:14

سلام /مطلب جدید؟؟

نازنین(زندگی) چهارشنبه 16 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 23:43 http://www.mohabbat.blogfa.com

سلام:

امیر آقا شما را به وبلاگم دعوت می کنم .

یکی از دوستان متنی نوشته است / لطفا اگر دوست داشتید بیایید و نظر بدهید .

شاد و موفق باشی

گندم پنج‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 00:43 http://booye-gandom.persianblog.com

ساده...طولانی...آرام...تند...سهمگین و مهربان....در مجموع زیبا...سلام...گندم....

نازنین جمعه 18 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 00:35 http://Nazanin.Tk

محال نیست... و تا حدودی درست هست... شاید بیشتر از اونچه که باید درست هست... ما باور داریم که باید اینطور باشه... همین!... بارانی باشی.

نازنین(زندگی) یکشنبه 20 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 13:21

سلام /چشم /امر شما اجرا شد ./ بای

Winston شنبه 17 دی‌ماه سال 1384 ساعت 10:30 http://thespiritofman.blogsky.com

have you ever been out of Iran? i thinkk NOT

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد