اسیر به دنیا آمدم،
محدود زیستم، عصیان کردم،
دوباره متولد شدم،
باز به خودم برگشتم و در آن بهترین همدمم را یافتم تا تنها نمانم
اما دیگران میپرسند که چرا اسیر تنهایی شده ای.
(ح.ک) >> بهترین دوستم
***
من هیچ کلامی والاتر از سکوت برای گفتگوی با تو نیافتم و می دانم آن را شنیدی.
(ح.ک) >> بهترین دوستم
***
چه رنجیست لذت ها را تنها بردن ،
چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن ،
و چه بد بختیه آزار دهنده ایست تنها خوشبخت بودن .
(ح.ک) >> بهترین دوستم
***
به آسمون خیره میشدم و میخندیدم
چون هیچی ازش نمیفهمیدم
حالا وقتی به آسمون خیره میشم گریم میگیره
در صورتی که بازم هیچی ازش نمیفهمم !
سلام
امیرجان خیلی خیلی زیبا نوشتی
شاد باشی و موفق
بلاخره من هم تونستم توی وبلاگ تو اول بشم
سلام
اومدم وبلاگت بگم چرا آپ نمیکنی
دیدم آپ شده
امان از تنهایی
تنهایی خیلی خوبه خیلی
اما بعضی موقعها خودمم کم میارم
ولی باز همون موقع دلم میخواد تنها باشم