***

***

سفر

فردا روزی بار سفر بستم،
بی خبر رفتم،
غریبه ای شدم همچمو تاریکی در دل تاریکی...
کوله بارم پریشانی،
امیدم نا امیدتر از من...
نگاهم خیره به راهو دلم در حسرت نگاهی تازه تر از گذشته ،
کسی سراغی از غریبه نگرفت،
کسی کوله بارش را بر زمین نگذاشت،
کسی مرحمی بر دل زخمی اش نشد،
لحظه هایم همچو کوله بارم...
پاهایم تشنه، برای رفتن...
دستانم عاری از احساس،

...
جستجو میکنم آرامشی محال را
جستجو میکنم بیهودگی را
جستجو میکنم...

***