***

***

ناگفته ها...

نگاهم طغیان کرد، دلم عصیان کرد

باورهایم آتش گرفت، باز

خودم آتیششون زدم، ایندفعه خودم آتیششون زدم که مطمئن بشم دیگه چیزی ازشون نمی مونه...

خدایا، خیلی کمرنگ شدی واسه ی من، واسه خیلیا...

و این اونقدر واضحه که  اثباتش عبث تر از عبادت بی ثمر توست...!

نمیدونم شاید واسه نوشتن این نوشتم الهام بخشم همون موجود آفریده شده از آتش و رانده شده از درگاه تو و محروم شده از عبادت توست...چرا ؟! چون تقدیر تو بود !!

اونم مخلوق توئه خدای من، اونم شاید نیاز به کمال تو داشت که طغیان کرد...

بازم دلم گرفتست و این دنیای به این بزرگیت از یک قفس پرنده هم برام کوچیکتره اونقدر که احساس میکنم از فشار میله های قفسش استخون هام خرد شدن ...

با همه ی بزرگیت چیزی که خلق کردی خیلی کوچیکه

کفر میگم ؟؟ باشه، آره عمدی کفر میگم که اون دنیایی اگه وجود داشت و اگه جهنم قسمتم شد دلیلی واسه ی اینکارت باشه تا یه وقت صفت عدلت خدشه دار نشه !!

شاید روزی بیاد روشن تر از نگاه یه منتظر ولی تا اون روز خستگی ها کمر آدمو زیر بار سنگینیش بارها خورد کردنو گذر زمان صدها هزار بار و حتی بیشتر خاکستر استخون های خورد شده ی آدم رو به فراموشی سپرده....

حالا این روشنی بدرد چه کسی می خوره ؟!! حتی الانم اون روشنی دیره....

خدایا برای عروسک بازیت نیاز به خلق انسان نداشتی !

با این وجود مست وصال توام ...

نظرات 14 + ارسال نظر
نازنین سه‌شنبه 27 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 21:07

سلاممممممممممممممممممممممممممممممم
چه عجبببببببببببببببببببببببببببب
خیلییییییییی خوشحال شدم وقتی صدای بوقت رو شنیـــــــدم
مرسییییییییییییی
خدارو شکر که حالت خوبه!
بازم مرسیییییییی
رشته ی تحصیلیت چیه؟؟؟
-------------------------------------------
این حرفایی که زدی... به نظر من... کفر نیست...
درد و دله
خدا هم که دیگه اینقدرا نازک نارنجی نیس بهش بربخوره

من بیشتر سلام !
صدای بوق نبود که خره ! جیغ کشیدم ! ;)
ممنونم از کامنتت، خیلی خوشحالم کردی
میام پیشت...
فعلا

یاسمین ( حرفهای یه دختر غمگین سه‌شنبه 27 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 22:23 http://rue.blogsky.com

وقتی قلبهایمان کوچکتر از غصه هایمان می شود
وقتی نمی توانیم اشکهایمان را پشت پلکهایمان پنهان کنیم
و بغضهایمان پشت سر هم می شکنند
وقتی احساس می کنیم بدبختی ها بیشتر از سهممان است و رنج ها بیشتر از صبرمان
وقتی طاقتمان طاق می شود و تحملمان تمام ...
آن وقت است مطمئن می شویم که به تو احتیاج داریم
و مطمئنیم که فقط تویی که کمکمان می کنی ....
آن وقت است که تو را صدا می کنیم
آره فقط اون موقعست...افسوس.....چقدر ما آدما نا شکریم...
حق با توست امیر
دلت شاد

ممنون از کامنتت
میگم این نوشته ای که نوشتی یه طرف، اون حق با توست امیر یه طرف دیگستا !!!!
شاد باشی
فعلا

نازنین پنج‌شنبه 29 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 17:20

۱- نوشتم که... گاهی وقتا پیش اومده که توقعم شفای خواهرم باشه در غیر اینصورت هیچ آرزو و خواسته ای ندارم که از خدا بخوام! یعنی آرزوی با ارزشی ندارم! اگه چیزی باشه چرت و مسخره س
۲- حست به زندگی دقیقا همون حسیه که چند ساله دارم! کاملا اونو درک میکنم! با این تفاوت که کم پیش اومده حسرت مرده ها رو بخورم چون اونا هم تو ذهنم مث خودم بلاتکلیف و بدبختن!!!
تو این حس به نقطه ای رسیدم که زیر همه چی زدم! حتی ایمانم به خدا!
مث این اسگلا دینم رو عوض کردم گفتم شاید آدم شم درست شم!‌
زرتشتی شدم!‌ مسیحی شدم و با یه کشیش هم در تماس بودم ولی ۱۰ برابر حالم بدتر شد...
الانم همونم ولی همه این حالتام درونیه که البته کمابیش به ظاهرم هم تاثیر گذاشته اما بخاطر خانوادم دهنش رو میگیرم و میگم خفه شو نازنین...

۰۰۰۰۰
واسه درس هم بالاخره به خواسته ی دوران راهنماییم رسیدم!
معماری! نقشه کشی خیلی دوست داشتم.
یادمه اول دبیرستان رفتم سراغ ناظممون خواهش کردم اینجا هم فنی حرفه ای و معماری بیارن تا ما بخونیم (اول دبیرستان بودم). بیشعور پوزخند زد گفت برو با بناها کار کن تا معماری یاد بگیری و مهندس شی!!!!!!!!!! :))

وای چقد حرف زدم
بابت همه چیز من هم ممنونم

امیدوارم زودتر یه معجزه ای چیزی ببینیم شاید عوض شیم!
مهم نیست که اعتقاد داری یا نه!‌ اصل اینه که رخ بده...

فعلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

ممنونم از کامنتت...
...
نمیدونم راجع به بعضی قسمتها از کامنتت چی بگم، فقط اینو میگم که تا حد خیلی زیادی رو میتونم درک کنم ولی مرده ها هرچقدر هم که بلاتکلیف باشن بازم می ارزه به وضع زنده های با تکلیف! این دنیا ....
امیدوارم توی درس هم موفق بشی
...
آره مهم نیست که به معجزه اعتقاد داریم یا نه ! اصلی هم وجود نداره ! مهم اینه که چه اعتقاد داشته باشیم یا نه رخ نمیده !! پس خودمونو اسگل ! نکنیم بشینیم منتظر معجزه باشیم...
بازم ممنونم ازت
شاد باشی
فعلا

یاسمین(حرفهای یه دختر غمگین یکشنبه 1 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 15:28 http://rue.blogsky.com

امیر پست من فقط یه جمله نبود...یه حقیقت تلخ بود...یه واقعیت که واسه دومین بار تکرار شد...

چرا ؟ چی شد مگه ؟!...

نازنین یکشنبه 1 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 15:55

قفس در قفس...

شایدم یه خورده بیشتر ! ...

نازنین یکشنبه 1 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 16:07

سلام امیر
باشه ازین به بعد اگه کامنتی رو نخواستم تایید کنی میگم...
بعد اینکه... ظاهرا من با هیچکس هیچ نسبتی ندارم! حتی خانوادم
پسرک داستان دنباله داره... چند تا قسمته که حتما میذارمش

منم ازت یه دریا ممنونم... وقتی میبینم کامنت گذاشتی حس خوبی بهم دست میده

فعلا

سلام
...!
منم خیلی ممنونم ازت
فعلا

نازنین یکشنبه 1 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 18:15

بنان هم رابطم باهاش خوبه! دوست دارم اون سبک موسیقی رو
چطور؟

خدا رحمتش کنه ! ;)

...:: ی ک ت ا ::... یکشنبه 1 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 18:19 http://www.1taaa.blogfa.com

سلامممممممم
آره خوب تو هر کاری روز نباشه کار پیش نمیره که...
خیلی وقته تو فکرشماااااا حسش نمیاد......۹۹٪ امشب آپ کنم.........آپتم شب میام میخونم چون دیگه نزدیکای افطاره و باید برم....
فعلا بای بای

سلام
توی هر کاری نه ! فقط توی آپ کردن تو باید یه زوری بالای سرت باشه !! ;)
ممنون
فعلا

می گل دوشنبه 2 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 13:26

سلام امیر جان

عزیزم این تو هستی که اینقدر نا امیدانه مینویسی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

پسر خوب چی شده ......که به اینجا رسیدی ....

خسته از تکرار و روزمرگی یا .......... نمیدونم بیا پیشم برام بگو

نمیتونم دوست خوب قدیمی خودم رو نا امید ببینم

منتظرت هستم

به امید اینکه خیلی زود راه خودت رو پیدا کنی

سلام دوست خوبم
فکر کنم خودمم ! ولی داری تلقین میکنیاا ! ;)
خیلی ممنونم از اینکه نگرانمی، میام پیشت...
شاد باشی
فعلا

روزبه چهارشنبه 4 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 09:53 http://hazrat-eshgh.blogsky.com

سلام کوچولو
ای ببخشید سلام بابابزرگ
خوبی بابایی ؟
چی کار می کنی بابایی؟
خوش می گذرد ؟
بابایی دلم برات تنگ شده واسه خودت نه هاا واسه اون تنهایی و بدبختی هات!!!؟؟؟
آخه نیست تو خیلی تنها بودی منم تنها کردی
از بس تو نحسی بابایی
اصلا تو کی هستی هااا؟
به چه حقی با احساسات من بازی می کنی هااا
بگو چرا؟
چطور و اسه چی ؟
برو اصلا حوصله تو ندارم
بای بای....

(پی نوشتی از خیالات واهی تو!!!)

سلام بی سلام !
اصلا چه معنی داره ! ؟؟ این چه طرز صحبت کردنه اصلا ؟! ها ؟؟ تنهایی و تنهام کردیو نحسیو این چرتو پرتا چیه میبافی واسه خودت؟؟؟؟ هااااا ؟؟؟؟!
آخه تو احساس داری که من بخوام باهاش بازی کنم جوجه اردک زشت ؟!!!
تعداد زیادی واسم کامنت گذاشته بودن گفته بودن که روزبه پررو شده ها ! من باورم نمیشد !! الان دیگه کاملا باور کردم ! D:
( در این لحظه الان باید بهت احساس game over! شدن بهت دست بده شدید ! )
خوبی خره ؟!
ممنون از کامنت سرشار از لطف و محبتت ! الهی عمه فدات بشهههه ! ;)
حیف که منم حوصلتو ندارم وگرنه بیشتر جوابتو میدادم !
برو لالااا
فعلا

behshad ( Booter)yahoo 8 Final چهارشنبه 4 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 11:04 http://www.booter-rasht.blogsky.com

salam dost aziz va jadid man khob hasty
wblaget khob bood va jaleb tonesty be man ham sar bezan az barname ham estfadeh kon va be dostat moarefy kon
moafagh bashy
behshad
bye

salam azizam !
mamnon az inke bem sar zadi va darvaghe be khodet lotf kardi tabligh kardi vali be manke nemikhasti sar bezani vali bazam mamnon !! ;)
شاد باشی
فعلا

هدا پنج‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 17:40 http://dokhtarebarfi.blogsky.com

سلام
خوبی؟
خیلی وبلاگت ماه شده بابا!!!
مبارکه عزیزم :)
...
اگه منظورت منم.. باشه من نقطه هاشو واست میذارم :)
////
آپم یه سر بیا
منتظرتم هااااااااااااااااااااااا
بای

سلام
ممنون... خودت خوبی ؟
وبلاگ من فقط سیاهه ! وبلاگ خودت قشنگ تره ;)
ّ...
نقطه ها ؟؟
ممنون از اینکه نقطه هاشو واسم میذاری، تو دوست خوبی هستی...
ولی کار آسونی نیست! بهتره خودتو بخاطرش خسته نکنی ! ;)
باشه حتما میام
شاد باشی
فعلا

نازنین پنج‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 23:20

واقعا ممنون...
خیلی مهربونی...
ایشالا هر مشکلی که داری حل شه و به هر چی که از خدا میخوای برسی
همیشه دلت شاد و لبت خندون باشه

منم ممنونم ازت...
تو هم همینطور، امیدوارم به بهترین ها برسی
در پناه حق

مونارک جمعه 2 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 15:27

دو نقطه ( ..)

چند نقطه ( ......)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد