من به محبت تشنه ام
من به دیدارت آغشته ام
ای دوست ....
سایه ی دست دلتنگیهایت بر سرم سنگینی میکند
من به ساحل غم می مانم
می مانم مثل تمثیلی از رخسار سکوت
می مانم همچون پای خسته ی یک عمر غم و تنهایی
من رنگین کمان رنگها هستم
من به دیار غم تازه ام
ای دوست ....
کوچه ی دلتنگیه من اسیر خاطره هاست
اسارت رنگی دگر از ساحل اوست
من به ساحل غم اسیرم
من دگر در فکر نیستم
من به عادت دچارم
.......