***

***

تکرار...

آه که چقدر خسته ام

چقدر محتاج تکرار این خستگی و محتاج یه خستگیه تکراری...

محتاج یه تنهایی ابدی

و این تنهاییه ابدی فراهم نمیشه مگه با مرگ...

مرگ، آرزوی دیرینه ی دست نیافتنی...

ای بهانه ی فراموشیه آرزوی دیرینه ی من، بهانه ی زندگی ات شیرین و سرشار از حس خوش خوشبختی ...

و من محتاج تر از همیشه ام به آرزوی دیرینه ام...

و باز تکرار...

من خسته ام از تکرار

من بیزارم از این تکرار...

خدای من، خدای من، خدای من ...

دانلود(وایستا دنیا ...)

"right click and save target as"

 

عیدتون مبارک...

هیچ نگویم از دری که بسته مانَد

هیچ ندانم از چهره ای که نادیده مانَد

گفتنم آزرده سازد ناله های بی انتها را

چشم بر بستم گریه های آشنا را

من ندانم آخرین لحظه های دیدار

کجاست آنکه آسوده سازد آتشی به رخسار

نگرانم، بلکه پریشان تر از زلف تو ای دوست

سکوت، حرف آخر و برق چشمانت مرگی دگر ای دوست

تاریکی دل قدمتی دیرینه دارد از سرنوشتم

شاید این خونابه باشد از دل نوشتم

فرصتی ده تا که آلوده سازم این دفتر خاکی به عدم

مهلتی ده آنگونه سازم لحظه های زندگی ز عدم

من نجویم راز گمشده ای از لب خاموش وجودت

من نگویم که توانم از سر بگیرم راه گناهت

من نگاهم مست دیدار

من تو را خواهم بهر وجودت

***

گر بر کنم دل از تو و بردارم از تو مهر

آن مهر بر که افکنم و آن دل کجا برم ؟؟

http://i19.tinypic.com/5yd71b4.jpg

اگر عنایتی به این گدا کنی چه می شود ؟

مس وجود جان من طلا کنی چه می شود؟؟

***

عیدتون مبارک...

دلتنگی!

روو درو دیوار این شهر، همش از تو یادگاره

توی این کوچه ی تاریک، منو تنها نمیزاره

یاد حرفای قشنگت، که توو قلبم لونه میکرد

یاد دلتنگیه چشمات، که منو بهونه می کرد

میزنه آتیش به جونم

                         پس کجایی مهربونم

آخه من ترانه هامو واسه ی کی پس بخونم

دل من هواتو کرده

                      آخ کجایی نازنینم

کاش که بودیو میدیدی بی تو من تنها ترینم ...


 انتظار روزای بدتر از اینی که دارمو دیگه ندارم !

نه انتظارشو دارم و نه تحملشو ... 

در این سرای بی کسی کسی به در نمیزند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمیزند
یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمیکند
کسی به کوچسار شب در سحر نمیزند
نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار
دریغ کز شبی چنین سپیده یر نمیزند
گذرگهیست پر ستم که اندرو به غیر غم
یکی صلای آشنا به رهگذر نمیزند
دل خراب من دگر خرابتر نمی شود
که خنجر غمت خرابتر نمی زند
چه چشم پاسخ است از این دریچه های بسته ات؟
برو که هیچ کس ندا به گوش کر نمی زند
نه سایه دارم و نه بر ، بیفکنندم و سزاست
اگر نه بر درخت تر کسی تبر نمی زند

 دانلود(رو درو دیوار این شهر ...)


 


*** تا حالا سفر نتی نرفته بودم که اینم رفتم !

فعلا بماند تا بعد !

فعلا !

...

ریگ اگر پای مرا زخمی کرد، کفش بکن

خنجر اگر پشت مرا زخمی کرد، دست مزن

چشم اگر زخمی شد، پیش مرو

دل اگر زخمی کرد، داد نزن

ریگ و خنجر و چشم و دل همه را باد مده

داشته باش

که شاید فردا روز گرفتار شدی....

به یاد یه دوستی ....  

   


توی این اوضاع قمر در عقربو قاطی پاطی نمیدونم این چندتا آهنگ چرا اینقدر جواب میدن !

شاید به خاطر اینه که این آهنگها هم خودشون قمر در عقربن!!

دانلود(آنیلا-آرش ...)

دانلود(سلامتی ...)

دانلود(یالا ...)

دانلود(شادی حرومه ...)

دانلود(بوی گندم ...)

دانلود(پرنده ی مهاجر ...)

دانلود(آخر خط ...)

 

...

 

شمعی و خوبان همه پروانه ات

کعبه ی دلها، رخ جانانه ات

***

من بی می ناب زیستن نتوانم

بی باده، کشید بار تن نتوانم

من بنده آن دمم که ساقی گوید:

یک جام دگر بگیر و من نتوانم

 

میدونم باید زندونی خوبی باشم توی این دنیا تا اون اون دنیا زندون خوبی بهم بدی خدای من

میدونم نباید این زندونمو خراب کنم تا زندون اون دنیام خراب نشه...!

همه ی اینا رو میدونم خدای من.....

ولی تو یه چیزیو نمی دونی... !

اینکه که من به معجزه اعتقادی ندارم

شاید اشتباه کنم ولی تو اگه بخوای می تونی بهم نشونش بدی...

اون دنیا مارو بازخواست میکنی که انسان خوبی بودیم یا نه ولی خودت چی ؟ کسی نباید ازت بپرسه که خدای خوبی بودی یا نه ؟!

***

دانلود(من اگه خدا بودم ...)

دانلود(شام مهتاب ...)

کیستی سیاهی ؟!

ازش می ترسیدم

احساس میکردم تمام بد بختی هام بخاطر وجود اونه

آخه نمی شناختمتش... هنوزم نمیشناسمش

شاید بخاطر این باشه که نمیخوام بشناسمش

یه روز که دیگه خیلی اعصابم خورد بود خواستم که از شرش خلاص بشم...

داشتم میرففتم که باز احساس کردم دنبالمه و داره تعقیبم میکنه

برگشتم بهش گفتم کیستی سیاهی ؟!

جوابی نداد، دوباره داد زدم تو کی هستی سیاهی ؟؟!

ولی بازم هیچی نگفت...

یه سنگ از روی زمین برداشتمو تا جایی که توان داشتم به سمتش پرتاب کردم

درست خورد توی سرش! بعدش به مسیر خودم ادامه دادم

دیگه اون سیاهی همراه و دنبالم نبود...

هیچ اثری نبود ازش

انگار با اون ضربه ی سنگ مُرده بود اونجا...

بعدها فهمیدم که اون سیاهی سایه ی من بود !

دیگه من سایه ای نداشتم

شاید باورش سخت باشه ولی من خیلی وقته که دیگه سایه ای ندارم...!

***

...

یه جاده سرشار از سرسبزترین ها، یه راه دیگه به سمت دیگه، وقتی پرواز میکنی انگار دیگه آرزویی نداری، پروانه ها زیبا هستن و زیباتر پروانه،...  نگرانی از چی ؟ از چیزی که ممکنه فقط یه خیال باشه... زندگی رنگی نداره یا رنگ چیزی خیالیه ؟!

 شاید بشه چیزهای خوبو توی خواب دید، ...دیگه رفتن، دیگه گریه کردن، دیگه بغض داشتن، دیگه دل شکستن دیگه نرسیدن دیگه پاییز دیگه زمستون دیگه سختی کشیدن، دیگه تکراری شده! من به چیزی فکر نمیکنم، آخرین حادثه ی خوب کی شروع میشه ؟  آخرین اتفاق بد کی می افته ؟!

یکی شدن یعنی چی ؟ شاید باید نقاش بود، شاید باید تابلوی نقاشی بود ، شاید باید مشق شب بنویسم ... مهربانی کیه یا چیه ؟ میدونین تنهایی چرا به ما میخنده ؟ خوش به حال پروانه ...

 ورق زدن و ورق خودن تا کی ؟ رفتن و برگشتن تا کی ؟

کاش میشد انتقام گرفت، کاش میشد از خدایی انتقام گرفت که ناخواسته ها رو تحمیل میکنه...

کاش دریایی بودیم بیکران، ...

کاش دریایی بودیم بیکران، ...
کاش راهی بود برای دریایی شدن، ...
کاش می شد طلوع خورشید رو ندید
کاش می شد...

خودمون هم تحمل خودنمونو نداریم، اونوقت انتظار داریم یکی پیدا بشه که بتونه تحملمون کنه، یا حتی عاشقمون بشه !
نمی دونم چرا باید ببینم، نمیدونم دنبال چی هستم، راز نیلوفر؟ راز گل سرخ ؟ ...
من تجربه ی مرداب ندارم، باور اینکه نمیشه پرواز کرد خیلی سخته... دیگه نمیشه احساس کرد، احساس جنسش عوض میشه، برای فرار کردن باید تسلیم شد...

من دیگه آرزوی ندارم و این می تونه شروع آخرین حادثه ی خوب باشه،

من دیگه امیدی ندارم و این می تونه آخرین اتفاق بدی باشه که می افته ...

***

 

...

 

 

حسرت ها مرا به آغوش کشید،

گلویم را بفشارید تا مرگ مرا به مهمانی اش دعوت کند،

ای قلب زخمی من، بایست !

دست از تپش بردار ، مرا مرگ به مهمانی اش دعوت کرده ...

میخواهم بدون قلب به مهمانی اش بروم،

ای دل دیوانه ام رخت بر بند، از وجود من رخت بربند و برو ...

نمیخواهم وقتی به دیدار مرگ می روم و در آغوشش میکشم دلی باشد که قدم هایم را سست کند ...!

خسته ام، خسته تر از آهی که قلبی را از تپش بازدارد ،

خسته تر از گورکن پیر ...!

من خسته ام و کمی بیش ...

 

سفر

فردا روزی بار سفر بستم،
بی خبر رفتم،
غریبه ای شدم همچمو تاریکی در دل تاریکی...
کوله بارم پریشانی،
امیدم نا امیدتر از من...
نگاهم خیره به راهو دلم در حسرت نگاهی تازه تر از گذشته ،
کسی سراغی از غریبه نگرفت،
کسی کوله بارش را بر زمین نگذاشت،
کسی مرحمی بر دل زخمی اش نشد،
لحظه هایم همچو کوله بارم...
پاهایم تشنه، برای رفتن...
دستانم عاری از احساس،

...
جستجو میکنم آرامشی محال را
جستجو میکنم بیهودگی را
جستجو میکنم...

***

  

...

  

برام مهم نیست ...

برام مهم نیست تورو شریک تنهاییهام کنم ،

مهم نیست که چه جوری زنده بودن بدون تورو تجربه می کنم ،

مهم نیست که ممکنه بدون تو چیزی برای از دست دادن نداشته باشم ،

مهم نیست که بدون بودن با تو حتی دیگه خدا هم ممکنه برام رنگی نداشته باشه ! ،

این برام مهمه که پاک ترین عشق دنیا مال تو باشه ...

***

...

 

 

راهیست نرفته،

دلیست سوخته،

آشنائیست غریبه،

حرفائیست نگفته،

خونیست از دیده چکیده،

و در حسرت دیداریست دوباره ...

برای همیشه.

***




***

لذت دوست داشتن زمانی احساس می‌شود که آنرا نثار کنی

نه وقتی که آنرا دریافت میکنی...

***