***

***

...

گاهی به خودمون میایم و یه جور احساس دلتنگی بهمون دست میده

یه نگاه میندازیم به زندگیمون ...

گذشته ، حال و آینده ....

احساس میکنیم خیلی خسته ایم ، یه جور حس غریبی میکنیم .گاهی وقتا هم احساس غریبی نسبت به خودمون بهمون دست میده ، انگار توی این همه سال و این همه مدّت ما نبودیم که زندگی می کردیم ، انگار یکی دیگه بوده . با اینکه ازش شاید بدمون هم بیاد ولی الان دیگه بدون اون نمیتونیم ادامه بدیم !

در واقع بهش عادت کردیم.

یه وقتایی هم میایم اون غریبه رو از زندگیمون بیرون کنیم و خودمون بشیم ، سعی میکنیم یه مدتی هم به جای خودمون زندگی کنیم ، مثلاً میخوایم عوض بشیم ، بالاخره ما هم حقی داریم از این زندگی ، اینهمه سختی و مشکلات این دنیا رو تحمل میکنیم اونوقت یکی دیگه به جای ما زندگی کنه ! ... فکر کنم این خیلی بی انصافی باشه !

خلاصه کنم ، تلاش میکنیم یه خورده به جای خودمون زندگی کنیم ولی ...

ولی نمیشه ، اونقدر این غریبه بهمون نزدیک شده و اونقدر ما خواسته هاشو بدون چون و چرا براش برآورده کردیم که دیگه توان اینو نداریم که جلوشو بگیریم ! ...

آخرش هم خسته و نا امید از بیرون کردن اون غریبه از زندگیمون سعی میکنیم یه جوری با اون کنار بیایم ، و سعی میکنیم که حتی اگه شده فقط یه خورده اون غریبه رو عوض کنیم و شبیه اون چیزی که میخوایم و واقعاً هستیم در بیاریم !!

ولی زهی خیال باطل .... !

 

هفتمین کنفرانس تونل ایران

 

هفتمین کنفرانس تونل ایران در روزهای 19 تا 22 تیرماه سال جاری در دانشگاه صنعتی شریف برگزار می گردد .

 صفحه ی فارسی سایت اصلی هفتمین کنفرانس تونل ایران :

http://www.7tc.sharif.edu/intro_fa.htm

 صفحه ی انگلیسی سایت اصلی هفتمین کنفرانس تونل ایران :

http://www.7tc.sharif.edu/intro.htm

 پوستر کنفرانس :

http://www.7tc.sharif.edu/forms/PosterFinal84126%20copy.pdf

 

اگه کسی علاقه مند به شرکت توی این کنفرانس بود و یا هر نوع سئوالی در مورد این کنفرانس داشت میتونه واسم کامنت بزاره و یا میل بزنه و بپرسه سئوالشو تا جوابشو بدم ، یا می تونه به صفحه ی اصلی سایت کنفرانس بره و به آدرسی که واسه مطرح کردن سئوالها گذاشته شده سئوالشو بپرسه ...

با آرزوی موفقیت

در پناه حق

 

...

 

 

تنهایی ام را با تو قسمت می کنم ، سهم کمی نیست

گسترده تر از عالم تنهایی من ، عالمی نیست.

 {ح.ک » دوست خوبم }

...

 

 اسیر به دنیا آمدم،

محدود زیستم، عصیان کردم،

دوباره متولد شدم،

باز به خودم برگشتم و در آن بهترین همدمم را یافتم تا تنها نمانم

 اما دیگران میپرسند که چرا اسیر تنهایی شده ای.

                                                                                              (ح.ک) >> بهترین دوستم

***

من هیچ کلامی والاتر از سکوت برای گفتگوی با تو نیافتم و می دانم آن را شنیدی.

                                       (ح.ک) >> بهترین دوستم

***

چه رنجیست لذت ها را تنها بردن ،

چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن ،

و چه بد بختیه آزار دهنده ایست تنها خوشبخت بودن .

                                                                                              (ح.ک) >> بهترین دوستم

***

به آسمون خیره میشدم و میخندیدم

چون هیچی ازش نمیفهمیدم

حالا وقتی به آسمون خیره میشم گریم میگیره

در صورتی که بازم هیچی ازش نمیفهمم !

 

 

...

سعی نکن خدا رو در جایی جز همه جا پیدا کنی ! ( آندره ژید )

 می تونی توی چشمای هر انسان خدا رو جستجو کنی ، در عین حال اگه محو اون چشم بشی از خدا غافل شدی !

***

 بعضی وقتا زندگی اونقدر واسمون بی ارزش میشه که دیگه واسه ی خودمون هم هیچ ارزشی قائل نیستیم

و یا اونقدر زندگی بی ارزش میشه برامون که دیگه حتی واسه عزیزترین چیزها یا افراد توی زندگیمون هم هیچ ارزشی قائل نیستیم !

ای کاش زندگی فقط یه اتفاق محال بود !

بعضی آدما هستن که فکر میکنن خیلی بالاتر از کسایی هستن که اطرافش هستن , بهتر بگم فکر میکنن که خیلی لیاقتشون بیشتر از آدمای اطرافشونه ! نمیدونم , شاید این فکرشون درست باشه ولی من فکر میکنم بی لیاقت ترین آدما همین ها هستن ...

میلیون ها میلیون سال از عمر زندگی انسانها روی این کره ی خاکی میگذره , مدت زمانِ ناچیزِ عمر ما هم روی اون !

حالا این حس بالیاقت تر بودن و بالاتر بودن یا بی لیاقتی و پائین بودن به کجای این عمری که با سرعت داره میره می خواد بر بخوره !

اگه از هر ۱ سال نه ۱۰ سال نه اصلاً اگه از هر ۱۰۰ سال یک نفر پیدا بشه که مثل یه انسان واقعی زندگی کنه فکر کنم بشه به عاقبت انسانها امیدوار بود !

راه زیادی مونده , ولی نه امیدی و نه رمقی واسه رفتن این راه زیاد ... !

 

***

...

 

درونم آشفتست , ظاهرم آروم

یه وقتایی هم ظاهرم آشفته امّا درونم آروم

یادم نمیاد که پیش اومده باشه که وضع ظاهر و درونم یکی بشه

یکی شدن درون و ظاهر خوبه یا بد ؟!

حس های عجیب و غریبی توی وجود آدماست ... بعضی هاش قابل درک و توضیح دادن , بعضی ها هم غیر قابل درک و خارج از توجیح عقلی

اگه اشتباه نکنم توی کتاب بینش سال دوّم دبیرستان نوشته بود که هر حس و نیازی در درون انسان ها بوجود میاد یک بازتاب در جهت همون نیازمون در عالم بیرون چه در این دنیا یا اون دنیا براش وجود داره , مثلاً حس انسان ها نسبت به جاودانه بودن و فانی نشدن بازتابش در اون دنیا بعد از مرگ هست که انسان همچنان روحش زنده باقی می مونه و جاویدان هست . و همینطور میشه گفت که تقریباً برای هر حسی یه بازتاب بیرونی وجود داره .

شب و روزم میان و میرن امّا دریغ از بوجود اومدن حتی ذره ای حس خوبی نسبت به این دنیا و زندگی ...

اومدنمون که دست خودمون نبود ولی ای کاش حداقل رفتنمون دست خودمون بود ... !

*************************

 { داخل لینک زیر یه دکلمه ی خیلی قشنگ گذاشتم حتماً دانلود کنید }

* واسه ی دانلود اول روی لینک کلیک چپ کنید بعد توی صفحه ی جدیدی که باز میشه پایین صفحه و سمت چپ دکمه ی دانلود رو بزنین*

دانلود

 

...

سلام

دلم میخواست خیلی حرف بزنم ایندفعه ، ولی گفتم متن بسیار زیبای یکی از ترانه های زیبای رضا صادقی رو براتون بنویسم ... نمیدونم این آهنگشو گوش دادین یا نه ولی داغون میکنه آدمو! 

***

http://www.nooshabeh.com/clip_html/clip260.html

 

به یاد ترانه ای از رضا صادقی :

 

چرا از من گذشتی خیلی ساده

تو که دونستی این مرد پیاده

جَوُونیشو پِیِ عشق تو داده

شنیدم گفتی از عاشقی سیرم

نگفتی با خودت من یه وقت میمیرم

حالا حق دلو از کی بگیرم...

 

چرا از من گذشتی بی تفاوت

نه انگار عشقی بود ، نه روزگاری

نه پاییز و زمستون ،  نه بهاری

چجور دلت اومد تنهام بزاری

تو که رفتی ، چرا پیغوم میدادی

فلانی رو بگین یه روز سردی

کنارنیمکتِ باغچه ، همونجا

یه روزی عاشقانه بر میگردی

 

می دونم عاشقانه بر میگردی ...

 

***

» فرزاد بهاروند احمدی :

 

از تو چه چیز برایم به یادگار مانده ؟

خاطرات گیسوان زیبایی که برای ادامه ی زندگی

جز اینکه با آن طنابِ دارِ زیبایی ببافم

چاره ای ندارم...

 

.

 

  *** » سیاوش... :  { عاشقی هر کی هر کی شد... } { این روزا نون تو دروغه ... گپ راست کشکه و دوغه ... یکی پی یه لقمه گیر و یکی تا خرخره سیره } : چیزی نگو قسم نخور تمومو حرفات یه دروغه کسی نگفت خودم دیدم خونهء قلب تو شلوغه چیزی نگو لیاقتت عشق مقدسم نبود حس می کنم نبودی و دیدنتم یه قصه بود تو دیگه مردی و این حرف اخره بزار عشق تو از خاطرم بره فکر می کردم قلبت مال منه اما انگار صد شاخه می ره اسمتو پاک کردم از تو دفترهام بیخودی قسم نخور دیگه سخته برام تورو باور داشتمو می خواستمت چرا آتیش زدی به همهء باورام کسی نگفت بهم من خودم دیدم اما راستشو بخواهی یه چیزی نفهمیدم چرا وقتی تو رو از عشق خالی دیدم جای گریه به حالت می خندیدم شایدم واسه اینه که دیگه بی ارزشی واسهء همه عروسک نمایشی تو که میگذری ساده از این همه عشق لیاقت نداری دیگه با من باشی...  

......

سلام

خب از همتون عذر میخوام که نتونستم آپ کنم . مخصوصاً از خواهر خوبم  نازنین
عذر میخوام که خیلی اصرار داشت آپ کنم ولی خب وقت نمیشه دیگه ...

امتحانا هم داره تا چند روز دیگه شروع میشه باید از فرجه ی باقی ماقیمونده استفاده کنم

خب ایندفعه به جای آپ میخوام شمارو دعوت کنم به وبلاگ یکی از دوستان که راجع به همین موضوعی که در چندپست قبلی نوشتم(عشق و...) بحث کرده دعوت میکنم...

آدرس ایشون :

 

نازنین شبگرد ...

 http://www.amirrony.blogsky.com

...

سر فرصت مناسب هم خودم میام آپ میکنم

با آرزوی موفقیت و سلامتی برای همه

در پناه حق

...

سلام

خب ایندفعه هم گفتم که در همون راستای سابق نوشته های خودم یه مطلبی رو بنویسم

چیزایی که گفتم واقعیت هاییه که من از نظر خودم درکشون کردم و به نظر من اینا وجود داره

و انکار این چیزا برای من ممکن نیست

نمیدونم بقیه چی فکر میکنن راجع به چیزایی که من گفتم ولی نظر موافق یا مخالفش برام مهم نیست ، برام این مهمه که هر کسی هر نظری که داره داشته باشه ولی بهش رسیده باشه و منطقی باشه .

                  

                                             ***

 

خیلی خنده داره !

چی ؟

اینکه آدما سعی میکنن خودشونو گول بزنن !

تازه از این خنده دارتر هم هست  ،

میدونین چی؟

اینکه آدما خدا رو هم سعی میکنن گول بزنن !

واقعا خنده داره ، هم خنده دار هم عجیب !

واقعا نمیدونم که آدما چیجوری یا برای چی یا با چه طرز فکری دست به این کار میزنن که بخوان خدا رو گول بزنن !!

هرچی فکر میکنم عقلم به جایی قد نمیده !!

تازه خیلی هاشون هم به خودشون امیدوارن که موفق میشن خدا رو گول بزنن !!!

حالا بریم سراغ اینکه آدما خودوشونو میزنن

بحثم میدونین درباره ی چیه ؟ درباره ی عشق و عاشقیه که آدما ازش دم میزنن که یه نمونه از این گول زدنه که تقریبا هممون یا دیدیم از این نمونه یا شاید هم تجربه داشتیم !

چه پسر یا دختر فرقی نداره ولی اکثر پسرا در مورد عشق و عاشق شدن مبتلا هستن !

مثلا یه پسره بر میگرده به یه دختره میگه عاشقتم و دوستت دارم و میمیرم واست و بدون تو زندگی برام معنی نداره و دنیای بدون تورو نمیخوام و هزار جور حرف دیگه ! حالا دختره هم فکر میکنه که اون پسره همون کسی هست که قراره یه عمر با عشق و ... باهاش زندگی کنه و خوشبخت بشه !

اینجاست که میگم آدما خودشونو گول میزنن !

میدونین چرا ؟

چون که اصلا عشقی وجود نداره که اون پسره داره ازش دم میزنه !!

و اصلا عاشقی نیست که اون دختره دلشو به اون خوش کرده و منتظره با اون خوشبخت بشه !

حتما تعجب میکنین که چرا میگم عشقی نیست ...

خب واقعا هم نیست ، چیزی که ازش به عنوان عشق اسم می برن شهوت و هوس است ، اگر همین شهوت و هوس نبود یه پسر چرا باید میومد طرف یه دختر تا با اون مثلا زندگی کنه ؟!؟

حتما توی خیلی از این فیلم های راز بقا دیدین که مثلا یه حیوان نر با در آوردن شکلکهای عجیب و غریب از خودش سعی میکنه نظر جنس مخالف رو به خودش جلب کنه تا بتونه هوسش رو ارضا کنه !

راجع به انسان هم همینطوره ، البته به یه شکل دیگه و پیشرفته تر  !!

دقیقا همین هدف برای انسن وجود داره ، یه پسره میاد و با زدن حرفای عاشقانه و دوستت دارم میخواد نظر یه دختر رو جلب کنه که بتونه هوسش رو ارضا کنه !

چیزی بنام عشق نیست ، هیچ پسری به چشم معشوقه به یه دختر یا همسرش نگاه نمیکنه .

هر پسر و دختری بعد از اینکه ازدواج میکنن بعد از یه مدتی که مگذره بچه دار میشن و زندگیشون اینجوری ادامه پیدا میکنه ، اگه هم یکی از پسره یا دختره نتونن بچه دار شن میرن دوباره با یکی دیگه ازدواج کنن تا بتونن بچه دار بشن و هوسشون ارضا بشه !

اینجاست که معلوم میشه عشق وجود نداره ، هدف ارضای هوسه نه عشق !

عشق رو بهانه میکنن تا به هدف برسن ، اینا حرفای تلخیه واسه ی خیلیا ولی واقعیت دارن.

چیزی که از اون به عنوان عشق دم میزنن هیچی نیست مگه اینکه آدم داره با این حرفا خودشو و بعضی های دیگه رو گول میرنه ! این عشق بعد از ازدواج و بچه دار شدن دیگه به چشم نمیاد !

دختر میشه وسیله ی تولد مثل ، میشه ماشین تولید مثل ...

حقیقت اینه که یه زن از چشم یه مرد ماشین تولید مثل هست که باید براش بچه بیاره و هوسش رو ارضا کنه و ....!

خیلی سخته در این حرفا ولی واقعیت محضه ، در طول تاریخ عشقی وجود نداشته و ظاهرا هم نخواهد داشت !

عشق فقط یک بهانست و بس !

...

به قول یکی از بهترین دوستام :

» اگه واسه ی دنیا یه نفری، واسه ی یه نفر یه دنیا باش !

یا حق.

سلام

اینبار حرفایی که مینویسم شاید واسه ی خیلیا عجیب باشه

بعضی ها ممکنه اصلا قبول نکنن این حرفا رو و شدیداً مخالفت کنن ، بعضی ها هم ممکنه بشینن و راجع به درست بودن یا نبودن این حرفا فکر کنن  ، بعضی ها هم ممکنه قسمتی از این حرفا رو قبول کنن.

در هر صورت این حرفایی که نوشتم به نظر من واقعیت هایی هست توی زندگی ماها که نمیبینشمون .

*****

 

ما آدما با این همه هوش و استعداد و قدرت تفکرمون خیلی وقتا یه جوری عمل میکنیم که از موجودی با این همه قدرت ذهنی بالا کاملا بعیده !

خودمونو وابسته ی یه انسان دیگه میکنیم ، همه وجودمون پر میشه از یاد اون انسان و به اصطلاح عاشقش میشیم !

زندگیمون با یاد و حضور اون در کنارمون معنا پیدا میکنه مثلا !

و همه ی سعی و تلاشمون میشه رسیدن به اون و زندگی کردن با اون !

این مثلا کاریه که موجودی مثل انسان که برترین مخلوق جهان هست انجام میده !!

به قول یکی از موء سسات تحقیقاتی اگه قرار بود که تمام مغز انسان رو با تمام خصوصیات و تواناییهاش رو بتون با علم امروزی شبیه سازی کنن اونوقت نیاز به فضایی بود که طول اون به اندازه ی طول یکی از ایالت های بزرگ امریکا و به ارتفاع یه ساختمان تقریبا 150 طبقه بود !!

اونوقت ما رو باش که از این کامپیوتر به این بزرگی که خدا به اندازه ی یه توپ فوتبال درستش کرده واسمون چیجوری داریم استفاده میکنیم !!

داشتم راجع به عاشق شدن این کامپیوتر بزرگ و خارق العاده میگفتم ! این انسان عاشق یه موجود از جنس خودش میشه ، با اینکه اونی که عاشقش شده اگه شرایط یه خورده عوض بشه و جای یه سری چیزا یه خورده عوض بشه صد رد صد عاشق خودش رو فراموش میکنه و انگار نه انگار که یکی بوده که عاشق اون بوده و زندگیشو حاضر بوده که فدای اون کنه ! حالا اینا به کنار ، همین موجودی که عاشق شده و میگه که من فقط به عشقم فکر میکنم و اگه اون نباشه من زندگی رو بدون اون نمیخوام و از این حرفا ، اگه جای دیگه ی دنیا ، بدنیا میومد ، مثلا فرض میکنیم لندن متولد میشد اونوقت چیزی بنام عشق رو توی زندگی مطمئنا تجربه نمیکرد !

خب حتما میگین توی لندن هم انسان هست دیگه و اونجا هم عشق هست دیگه !! یا مثلا میگین خب اگر لندن هم بدنیا میومد بالاخره یه روزی عاشق میشد دیگه !

جواب این بهانه تراشیها اینه که درسته که اون فرد انسان متولد میشد ولی چندتا حقیقت وجود داره این وسط که ما نمیبینمشون !

یکی اینه که توی لندن یا شهرهای شبیه به لندن با فرهنگ های مشابه ، مردم اونجا عشقی رو که مردم ایران ازش دم میزنن تجربه نمیکنن !!

اونجا رابطه ی مرد و زن بر اساس غریزست و چیزی بنام عشق که ما ایرانیها ازش دم میزنیم توی کشورهایی مثل لندن یا مثلا کشورهای جهان اول اصلا وجود خارجی نداره !

این مشکل کشورو مردم ماست ، که از غریزه و هوس غولی ساختن بنام عشق واسه ی راحت رسیدن به هدفشون !

چون ما یه کشور در حال توسعه هستیم و نمیتونیم از نظر اقتصادی و مالی در حدی باشیم که هر کیو که بخوایم ، بتونیم باهاش زندگی کنیم یا ازدواج کنیم و بهش برسیم ، برای همین هم بطور ناخودآگاه سیستم دفاعی بدن و ذهن ما ایرانیها در طول تاریخ دست به اقدامی زد واسه ی راحت تر جلب توجه کردن و راحت رسیدن به جنس مخالفشون که این اقدام ناخودآگاه ، تولید مفهومی بنام عشق هست !!

مخاطب حرفای من فقط مردها نیستن ، همین موضوع برای زن هم وجود داره البته به یه شکل دیگه !

برگردیم سراغ مردم نقاط دیگه ی دنیا !... داشتم میگفتم که توی کشورها ی مشابه و جهان اول و از نظر اقتصادی بالا، مرد و زن با هم ازدواج میکنن چون بر اساس غریزه و از نظر جنسی و نیاز به تشکیل خانواده یه همدیگه احتیاج دارن ! اینا دلیل واقعیه ازدواج هست نه عشق !

و واقعیت دیگه ای که ما نمیبینمش اینه که حالا فرض محال رو بر این میگیریم ( هر چند فرض محال هم محال هست !!) که اون فردی که مثلا ما فرض کرده بودیم که یه جای دیگه ی دنیا مثلا لندن بدنیا بیاد دوباره ، عاشق هم میشد اونجا ! اونم عاشق و عشقی به همین معنایی که ما ایرانیها عشق رو تعریف میکنیم ! خب در این صورت این فرد عاشق یه نفر دیگه ای غیر از اونی که توی ایران عاشقش شده بود میشد !!

و اونی که توی ایران میشناختش و عاشقش شده بود دیگه نیست !!

میخوام اینو بگم که چیزی که بنام عشق ازش دم زده میشه و میگن که اگه معشوقه ی من نباشه میخوام اصلا دنیا نباشه و این جور حرفا یه امر کاملا مجازی و نسبی و تخیلی و ناقص هست ...

چون با یه خورده عوض شدن شرایط ، هم معنی عشق عوض میشه هم فردی که عاشقش بوده عوض میشه و هم خیلی چیزای دیگه !!

خب حتما میگین که پس این عشق چیه ؟! حتما میگین که بالاخره این عشق یه جایی باید وجود خارجی داشته باشه دیگه !!؟

درسته ، این عشق وجود داره و وجود خارجی هم داره ...

مشکل ما در استفاده یا بهتر بگم در سوء استفاده از عشق بود ، وگرنه در اصل مفهوم عشق شکی وجود نداره که وجود داره ...

عشق یه مفوم معنوی هست و باید برای یه موجود معنوی بکار برده بشه .

دل و ذهن انسان مادّی نیست ، انسان روحی داره که مادّی نیست و معنوی هست.

درون این چیزای غیر مادی میتونه مفهومی بنام عشق که اونم مادّی نیست وجود داشته باشه...

خب تا اینجا که همه چی درست بوده و از این به بعد هست که مشکل ما شروع میشه ، در واقع مشکل ما ایرانیها شروع میشه !!

این عشق باید بخاطر یه مفهوم و وجود غیر مادّی و معنوی باشه ، در صورتی که ما ایرانیها مفهوم عشق رو برای یه موجود فانی ( در این دنیا و باقی در اون دنیا البته با خواست خدا !) از جنس خودمون تعریف میکنیم !

اینجاست که مشکلمون شروع میشه !

حالا در صورتی که اگه یه خوره از این کامپیوتر به این بزرگی ( همون مغز ! ) استفاده کنیم و فکر کنیم میبینیم که تنها موجود غیر مادّ ی که لیاقت عشق رو داره فقط و فقط خداست و بس ...

و به این نتیجه میرسیم که عشق نسبت به یه انسان دیگه دروغ و تظاهر هست.

البته عاشق خدا شدن کار آسونی نیست ! باید از مرز شک و تردید عبور کنیم تا به ایمان و یقین برسیم ، باید به مرحله ای رسید که ظاهر و باطنمون یکی بشه ، و باید خیلی مرحله های دیگه رو پشت سر گذاشت تا بشه عاشق خدا شد !

حداقلش میشه اینو گفت که اگه کسی از این مراحل عبور کنه و عاشق خدا بشه اونوقت میشه خود خدا !

و تنها انسانی که شده خود خدا یعنی وجودش شده وجود خدا در حال حاضر امام زمان هست.

من فکر میکنم که در هر لحظه و در هر زمانی بیش از یه عاشق در جهان وجود نداشته باشه...

در زمانهای قبل از امام زمان عاشق خدا همون اجداد امام زمان یا ائمه بودن .

بگذریم ...

منظور من از این بحثها این بود که بگم عشقی که یه انسان ازش دم میزنه و نسبت به انسان دیگست اصلا وجود نداره ...

البته نمیگم وجود نخواهد داشت ! حداقل میتونم بگم که تا حالا وجود نداشته و در حال حاضر هم وجود نداره ، و شاید در آینده پیدا بشه همچه فردی ، و فقط شاید !

اون روزی که فردی پیدا بشه که عاشق بشه ، عاشق یه انسان از جنس خودش بشه اون روز روزی خواهد بود که در تاریخ جهان هستی ثبت میشه

اون روز ، روز دگرگونی انسان هست

اون روز ، همون روزیه که گفته میشه انسان به مرحله ای میرسه که از فرشته بالاتر خواهد شد و فقط خدا بعد از اون خواهد بود و بین اون و خدا فاصله ای نیست !

اگه اون روز برسه اونوقته که به جواب تمام سئوالا میرسیم ، اونوقته که خلقت انسان معنی پیدا میکنه

البته اگه همچه روزی بیاد !

شاید حرفام عجیب باشه ولی محال نیست !

 سلام...

حرفایی که توی این قسمت نوشتم حرفا و یا سئوالاییه که توی ذهن من میگذره ،

نمیدونم که بقیه هم اینجوری فکر میکنن یا نه ، خیلی دنبال جواب بعضی از سئوالایی که توی این نوشته گفتم گشتم ولی جوابی براش

پیدا نکردم . امیدوارم باعث رنجش خاطر کسی نشه ...

*****

من از این زندگی درسی گرفتم که هیچوقت از یادم نمیره

دنیا یه رسمی داره که واسه ی آدما به شکلهای مختلف جلوه میکنه

نمیدونم اسم این رسم رو چی باید گذاشت

فقط می تونم بگم که شروع این رسم با قطره های اشکیه که روی گونه های آدم جاری میشه

و پایانش هم هم بازم قطره های اشکیه روی گونه ها.

اولیش بخاطر چیه نمیدونم ولی دومیش با آه و سوز دل و حسرت هست

بعضی ها اسم این رسم رو عشق میزارن ، بعضی ها می گن که این دنیا به هیچکی وفا نمی کنه

بعضی ها میگن که بی وفایی رسم این زمونست ، بعضی ها هم میگن که...

نمیدونم

نمی دونم کی باید جواب اون آه و سوز دل و اون قطره های اشک رو بده

خدا باید جوابشو بده ؟؟

مگه هر اتفاقی که که میوفته خواست خدا نیست ؟

درسته ما اختیار داریم ولی وقتی تمام سعیتو میکنی ولی اتفاقی که نباید میوفته اسمشو چی باید گذاشت ؟؟

قضا و قدر ؟ اونوقت این میشه اختیار ؟

بعضی وقتا با خودم میگم که خدا چیجوری می تونه جواب این دل های شکسته و اشک های ریخته شده رو بده ؟

با بهشت ؟ یعنی می ارزه ؟ بهای این دل شکسته و قطره های اشک چیه ؟

... این دنیا ارزش این اشک و آه و دلی رو که توی این دنیا شکسته میشه رو نداره

ای کاش چشمی وجود نداشت تا اشکی ازش جاری بشه

ای کاش دلی نبود تا شکسته بشه

ای کاش انسان خلق نمیشد تا عاشق بشه و دلش بشکنه و اشکی با سوز دل از چشاش جاری بشه

...

خدایا خدایا چرا جوابمو نمیدی ؟

کی باید جواب این سئوالا و هزاران سئوال دیگه رو بده ؟؟ ...

 

بعضی وقتا که راجع به اینکه آیا واقعا انسان توی زندگیش اختیار داره یا نه و راجع به این دنیا و زندگیه توی این دنیا فکر میکنم

به این نتیجه می رسم که همه چی از روی اجباره نه اختیار

به این نتیجه می رسم که همه چی ظلم و بی عدالتیه نه عدل

میبینم که هیچی سرجای خودش نیست

میبینم که ...

از همون اولش زندگیمون با اجبار شروع میشه تا آخرین لحظه ی عمرمون و حتی بعد از پایان عمرمون در اون دنیا !!

اولش که ناخواسته وارد این زندون و ماتم کده ی دنیا میشیم بدون اینکه بخوایم یا نخوایم که واردش بشیم !

پس خواست و اختیار ما هیچ تأثیری در ورودمون به این دنیا نداره ،

وارد خانواده ای میشی که که اونم تعیینش دست تو نیست و مجبوری که به عنوان بچه ی اون خانواده زندگیتو توی این ماتم کده

شروع کنی ! حالا بعضی ها اینقدر سرگرم این زندگی میشن که هیچ توجهی به اطراف نمیکنن و با خانواده انس میگیرن زندگی

میکنن و ..... و بعضی ها هم به جاهایی میرسن که دلیلش همین نبود انتخاب در اول زندگیه...

بعضی ها در جواب این حرف میگن که خدا سرت منّت گذاشته و لطف کرده که تو رو انسان آفرید و وارد این دنیا کرد تا به

کمال برسی و ...... ! بعدش میگن کفر نگو تو باید شاکر خدا باشی بخاطر لطفی که در حقت کرد !!

...

پس این لطفه ؟ این لطفه که در طول تاریخ تقریبا میشه گفت که همه ی آدما معصوم به دنیا میان و پست تر از یه حیوان که

درطول دوره ی زندگی توی این دنیا بهش تبدیل میشن از دنیا میرن ؟؟؟!

البته به جز تعداد خیلی معدودی از انسان ها که از همون اولش با عصمت و معجزه و شرایط خارق العاده به دنیا میان و آخرش

هم به عنوان انسانی با روح بزرگ و عالی قدر که از فرشته هم بالاتره از دنیا میرن !!!

این لطفه که کار انسان ها شده خوابیدن و خوردن و شهوترانی و هزار تا کوفت و زهر مار دیگه ؟

...

تا یه سنی که هیچی نمیفهمی و هر اتفاقی میوفته از روی اجباره و اختیاری نیست چون هیچ درکی از اطرفت بخاطر سن کمت

نداری و به اصطلاح به رشد عقلی نرسیدی ... معمولا میشه گفت که تا سن 14_15 سالگی این شکل ادامه داره ،

و دقیقا توی همین دوره از سن هستش که خیلی از رفتار ها و خصوصیاتی توی وجود آدم شکل میگیره که اتقاقاتی توی زندگیه

آدم میوفته و تعیین کننده میتونه باشه در طول تمام زندگی ولی ما هیچ نقشی در طول این دوره نداریم و کاملا تابع اطرف و

محیطمون هستیم ، چون چیزی نمیفهمیم که بخوایم حق انتخاب در چیزی داشته باشیم و همه چی برای ما در این دوره اجباریه

بعد از این دوره هم که میفهمی وارد چه جای کثیفی شدی و به چه مرضی دچاری هیچ کاری از دستت بر نمیاد و مجبوری که

زندگی کنی تا زنده بمونی و چرخه ی حیات ادامه پیدا کنه !!!

از اون طرف هم میگن خودکشی گناه هست و حرمت ابدی داره که بازم مجبوری خواسته یا ناخواسته زندگی کنی !!!

تازه داره کم کم بد بختیهات شروع میشه...

هر روز که از عمرت میگذره با چیزایی مواجه میشی که جوابی براشون پیدا نمیکنی

ظلم ، قتل ، تجاوز ، گناه ، دل های شکسته ، بی عدالتی و هزار تا کوفت دیگه ،

اتفاقایی برات میوفته که نه تنها از اختیار تو خارج هستش بلکه کاملا از روی اجباره

حالا این اجبار میتونه به شکل های مختلفی باشه

قضا و قدر یا تقدیر الهی یا ضعف انسان نسبت به تغییر خیلی چیزها یا هر چیزی.....

بگذریم ، خلاصه کنم... پیر میشیم و ضعف تمام وجودمونو میگیره ، میشیم وبال گردن خودمون ، اونم ناخواسته !

بهت میگن اشرف مخلوقات ولی آیا واقعا زندگی برترین مخلوق خدا اینجوریه ؟؟! آخرش باید این شکلی باشه؟؟

که وبال گردن خودت باشی ؟؟! اون قدرت خدا همینقدر بوده که برترین مخلوقش اینجوری زندگی کنه ؟!!!

و آخر هم ناخواسته با یه زندگیه ناخواسته که پشت سر گذاشتیم از دنیا میریم !!

و اون دنیا هم این طور که میگن باید پاسخگوی اعمال و اتفاقاتی باشی که از روی اجبار توی زندگیت بوده !!

همش اجبار اجبار اجبار !

پس کجاست اون اختیار که ازش دم میزنن ؟؟ کجاست ؟؟

کجاست زندگی ای که در حد اشرف مخلوقات باشه ؟؟ کجاست ؟؟

یعنی اینا اینقدر کم رنگ هستن که نمیشه پیداشون کرد ؟!

ای خدا نگو که این حرفاکفر هست که نیست کفر نمیگم

من جواب این سئوالا رو حق دارم بدونم

حق دارم از روی آگاهی ایمان بیارم تا وقتی که لازمه همه ی زندگیمو فدای چیزی کنم که بهش ایمان و باور داشته باشم

وگرنه من به زبون میگم که به خدا ایمان دارم ولی ته دلم با این همه سئوال.... !

حضرت ابراهیم با اون همه عظمتش برای اینکه قلب و دلش آروم بگیره و با تمام وجود قدرتتو درک کنه و بهت ایمان راسخ

داشته باشه ازت خواست زنده شدن مرده ها رو نشونش بدی ... اونوقت از من چه انتظاری داری ای خدا ؟

نمی خوام بهم معجزه نشون بدی تا بهت ایمان بیارم

برام همینقدر کافیه که جواب سئوالامو بدی

این خواسته ی زیادیه ؟ حق دونستن اینا رو ندارم ؟

پس حقم چیه ؟ حقم اینه که خفه بشم و مثل یه حیوون بخورم و بخوابم و زندگی کنم و از روی تقلید از گذشتگان و سنتی که

بهمون رسیده مثلا و یا هر اسم دیگه ای بگم که خدا وجود داره و خدا خیلی بزرگه و خدا تواناست و ...

و بهت ایمان داشته باشم ؟؟؟!!

آره ؟ اینو میخوای ؟؟.......