***

***

آنگاه که انسان را آفرید ...

من شک دارم به وجود, به وجود هر چیزی ...

من شک دارم به اینکه هدفی در پس این آفرینش باشه

اگه هم هدفی باشه اون هدف رو خود انسان باید انتخاب کنه...

مگه اینکه بخوایم بگیم که فلسفه ی اختیار کشکه دوغه ماسته پنیره ...!

 

رقص عشق (۳)

- میشه چشماتو ببندی ؟!

- چرا ؟

- نمیدونم، دوست دارم چشماتو ببندی!

- منکه نمیفهمم چی میگی ولی باشه... خب بستم! حالا چیکار کنم ؟؟

- هیچی !

- خب این هیچی یعنی چی ؟!

- گفتم که هیچی ! فقط میخواستم یه لحظه چشماتو ببندی... چشماتو به روی همه ی چیزایی که میتونستی ببینی ببندی و نبینیشون بخاطر من ! خواستم چشماتو بخاطر من به روی همه ی زیبایی ها و قشنگی های دنیا ببندی، به روی همه ی دنیا ...

- ا... ! قبول نیست!! تو گولم زدی، اگه از همون اول میگفتی واسه چی میخوای چشمامو ببندم اونوقت چشمامو نمیبستم !

- ... میدونم ! میدونستم که اگه بهت میگفتم واسه چی میخوام چشماتو ببندی اینکارو نمیکردی ... !

- نه! نه اینکه چشامو نبندم یا اینکه نخوام ببندم !

- پس چی ؟!

- بگم ؟!

- خب آره بگو...

- خب اگه از همون اول میگفتی که واسه چی میخوای چشامو ببندم... خب اونوقت میمُردم ! تا واسه همیشه بخاطر تو چشامو به روی همه چیزو همه ی دنیا بسته باشم !!

- من :-o ! ولی ... خره ! دیوونه ! اخمق! میدونی این حرفی که میگی یعنی چی ؟؟؟

- ها ؟؟... خب یعنی چی ؟؟

- خب اگه بمیری که اونوقت چشماتو به روی من هم بستی که !!!

- نه ! جر نزن دیگه !! منظورم این نبود! .... اصلاً میدونی چیه، چه از همون اول دلیل بستن چشمامو میگفتی چه نمیگفتی من چشمامو نمیبستمممم !

- بازم همون شد ! اولاً که من همون اول دلیلو بهت نگفتم و تو قبول کردی و چشماتو بستی ! دوّمندش ! منکه گفتم اگه دلیلشو میدونستی چشماتو نمیبستی !!

- ......!!! نه! میدونی چیه ! خب من کامل چشامو نبسته بودم که! داشتم زیرچشمی یواشکی نگاه میکردم !!

- همونقدر هم واسم کافیه ...!

- میکُشششممممممممممممممممممتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت!!

- میمیییییییییررررمممممممممممممممتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت!!

رقص عشق (۲) ...

- میشه چشماتو ببندی ؟!

- چرا ؟

- نمیدونم، دوست دارم چشماتو ببندی!

- منکه نمیفهمم چی میگی ولی باشه... خب بستم! حالا چیکار کنم ؟؟

- هیچی !

- خب این هیچی یعنی چی ؟!

- گفتم که هیچی ! فقط میخواستم یه لحظه چشماتو ببندی... چشماتو به روی همه ی چیزایی که میتونستی ببینی ببندی و نبینیشون بخاطر من ! خواستم چشماتو بخاطر من به روی همه ی زیبایی ها و قشنگی های دنیا ببندی، به روی همه ی دنیا ...

- ا... ! قبول نیست!! تو گولم زدی، اگه از همون اول میگفتی واسه چی میخوای چشمامو ببندم اونوقت چشمامو نمیبستم !

- ... میدونم ! میدونستم که اگه بهت میگفتم واسه چی میخوام چشماتو ببندی اینکارو نمیکردی ... !

- نه! نه اینکه چشامو نبندم یا اینکه نخوام ببندم !

- پس چی ؟!

- بگم ؟!

- خب آره بگو...

- خب اگه از همون اول میگفتی که واسه چی میخوای چشامو ببندم... خب اونوقت میمُردم ! تا واسه همیشه بخاطر تو چشامو به روی همه چیزو همه ی دنیا بسته باشم !!

ادامه داره...

رقص عشق ...

- میشه چشماتو ببندی ؟!

- چرا ؟

- نمیدونم، دوست دارم چشماتو ببندی!

- منکه نمیفهمم چی میگی ولی باشه... خب بستم! حالا چیکار کنم ؟؟

- هیچی !

- خب این هیچی یعنی چی ؟!

- گفتم که هیچی ! فقط میخواستم یه لحظه چشماتو ببندی... چشماتو به روی همه ی چیزایی که میتونستی ببینی ببندی و نبینیشون بخاطر من ! خواستم چشماتو بخاطر من به روی همه ی زیبایی ها و قشنگی های دنیا ببندی، به روی همه ی دنیا ...

ادامه داره...