-
یکی بود یکی نبود ....
چهارشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1390 23:27
یکی بود یکی نبود یه روزی یکی بود، اما اون یکی نبود... اونی که بود، یکی بود ، ولی اونی که نبود، .... هیچوقت نبود اگه هم بود، فقط خیالش بود یه روزی ... هیچکی نبود اگه هم بود، خیالی بود هرچی که بود هیچ ملالی نبود اگه هم بود توو عالم بیخیالی بود یه روزی ... یکی بود، اما اون یکی با یکی دیگه بود .... بودن سخته، نبودن سخته،...
-
روزای کاغذی ....
جمعه 3 دیماه سال 1389 02:55
توو حسرت نبودنت، من با خیالتم خوشم با رفتنم از این دیار، آرزوهامو می کُشم کوله بارم پُر حسرت، توو دلم یه دنیا دردِ مثل آواره ای توو خیابونی سرده تا خیالت به سرم میرنه گریه ام میگیره آروم آروم دلِ تنگم داره بی تو می میره گل مغرور قشنگم، من فراموشت نکردم بی تو اینجا رو نمیخوام، میرمو بر نمیگیردم .... ***شهریار شهبازی...
-
بیخبری هم عالمیست ....
سهشنبه 4 آبانماه سال 1389 22:56
رسوای زمانم، دل اگر یاری کند بی پر و بالم ! منه بیمارِ خراب بی غمخوارم آرزوها بال پروازن، منه زخمی بی پر و بالم ... قرنهاست لب جوی عمر نشسته امو غزل زندگی میخوانم، غافل از اینکه سرِ کارم !! بهترین های عالم همه مال شما، یکدم تنهاییه بی انتها ....! یاریه دل را دگر نخواهم، بیخبری هم عالمیست .... پ.ن. : گفتنی ها گفتنی...
-
waiting for .....
سهشنبه 22 تیرماه سال 1389 01:10
عاشق این کلمات و جملاتم : ( جنیفر فوق العاده خونده اینو- پیشنهاد میکنم حتما گوش بدین ) *** Like a movie scene in the sweetest dreams I had pictured us together Now to feel your lips on my fingertips I have to say is even better Then I ever thought it could possibly be It's perfect, it's passion, it's setting me free...
-
تنهاترین آرزو...
جمعه 28 خردادماه سال 1389 18:27
صدای چشمانت از دور دستها است، من ترانه ای میخوانم از داستان چشمانت ترانه ای دور تر از ستاره ها تو نشنو، ولی مرا به مهمانی آرزوها دعوت کن ... من، خواستن را از آرزوها آموختم، من تنهاترین آرزوی زمینم ... سالهاست که آرزوهایم را بخشیدم، من از بخشیدن بیزارم لیکن .....
-
شاید شروع !
جمعه 3 اردیبهشتماه سال 1389 16:04
وقتی افکارت تکراری میشن زندگیت طوری میشه که انگار زمان توقف کرده زمان واسه افکار و زندگیت توقف میکنه ولی اطرافت مثل یه رودخونه جاریه و با زمان داره جلو میره همه ی ما حداقل یک بار یه همچه دوره ای توی زندگیمون داریم ولی میترسیم که از این دوره خارج بشیم و یا به این دوره فکر کنیم. حتی می ترسیم این دوره رو باور کنیم یه...
-
آدمک ...
دوشنبه 14 دیماه سال 1388 05:12
آدمک آخر دنیاست بخند آدمک مرگ همینجاست بخند دست خطی که تورا عاشق کرد شوخی کاغذی ماست بخند آدمک خر نشوی گریه کنی کل دنیا سراب است بخند آن خدایی که بزرگش خواندی بخدا مثل تو تنهاست بخند ... پ.ن: ... ***
-
ساحل ...
چهارشنبه 3 تیرماه سال 1388 23:12
من به محبت تشنه ام من به دیدارت آغشته ام ای دوست .... سایه ی دست دلتنگیهایت بر سرم سنگینی میکند من به ساحل غم می مانم می مانم مثل تمثیلی از رخسار سکوت می مانم همچون پای خسته ی یک عمر غم و تنهایی من رنگین کمان رنگها هستم من به دیار غم تازه ام ای دوست .... کوچه ی دلتنگیه من اسیر خاطره هاست اسارت رنگی دگر از ساحل اوست من...
-
احساس ....
پنجشنبه 19 دیماه سال 1387 14:16
میتونی تصورش کنی ؟؟ فکرشو بکن .... ... .. . نمی خواد زیاد فکر کنین چون نمیتونین تصورش کنین ! احساس کردنیه باید احساسش کنی ...
-
گــفــتــگــو ....
جمعه 15 آذرماه سال 1387 02:06
گفتمش بخند گفتم با من نجنگ گفتم دستم بگیرو با خود ببر گفتمش به من بیاموزو برو گفتمش بشکن این بلور سرخ رو گفتم مرا دیوانه رها نکن گفتم منو آشفته با من آشنا نکن گفتم یکبار یک زندگی ..... گفتمش یه فرصت برای این زندگی گفتمش من آلوده ام گفتمش بیخود فالوده خریده ام ؟! گفت بیهوده می گویی گفت بیسوده میجویی .... ..... دیگه...
-
یه روزی یه جایی ....
دوشنبه 8 مهرماه سال 1387 01:59
هممون به گذر مبتلاییم، گذر عمر .... گذر خودمون گذر گذشتمون گذر فردامون ... و این شاید تنها نقطه ی مشترک همه ی آدما باشه ... آدما عوض میشن، ولی چقدر ؟ گهگاهی یه نگاهی یا شایدم یه حرفی، جایی، زمانی، مکانی یا هر چیزی مارو بدجوری توی فکر فرو میبره .... ته تهش اینه که یهو به خودمون میایمو میبینیم، یه چند دقیقه ای یا شایدم...
-
آرزو ....
جمعه 14 تیرماه سال 1387 18:05
همه چی می تونه یه اتفاق باشه، یه خواب یه خیال یا حتی شاید یه بهانه .... ای کاش حتی زندگی هم یه خواب یا خیال بود حرف از نا امیدی نیست، حرف از خستگی نیست، حرف از یه آرزوئه، حرف از آزادیه، حرف از یه زندون بزرگتره ! وقتی هر کسی برا موندن فقط بهانه ای داره که این بهانه بهش دلبستگی میده و تو دنبال یه چیزی بالاتر از یه بهانه...
-
من و تو ....
پنجشنبه 16 خردادماه سال 1387 22:39
من و تو باز تنهای تنها .... چشم به هم می دوزیم، و در عمق نگاه های خیس هم غرق می شویم، من و تو باز با هم .... دست در دست هم می رویم، تا پشت پا بزنیم به هر چه خیال تنهائیست، من و تو باز منتظر.... تا خورشید آرزوهایمان طلوع کند، و ما را از خواب بی عشقی بیدار کند .... من و تو باز شیفته ... شیفته ی یک هوس، که می رهاند ما را...
-
گاهی ....
دوشنبه 19 فروردینماه سال 1387 22:05
گاهی وقتها آدما فکر میکنن عاشق شدن ... گاهی هم فکر میکنن که عشق یه دونست، گاهی اوقات هم دوست دارن که عاشق بشن و دوست داشته باشن و دوست داشته بشن ... گاهی وقتها آدمها از یه چیزایی یا کسایی متنفر میشن، از همه چی، از عشق از زندگی، از خودشون گاهی اوقات هم چیزی به اسم عشق رو باور ندارن و از عشق به عنوان یه افسانه یاد میکنن...
-
یه دوباره ی دیگه !
پنجشنبه 16 اسفندماه سال 1386 23:35
میگردی ولی چیزی پیدا نمیکنی، میپرسی ولی جوابی نمیگیری گُم میشی ولی راهی جلوت نیست، داد میزنی ولی کسی صداتو نمیشنوه یا میشنوه و نشنیده میگیره ... پر از دردی ولی مرحمی نیست برای دردات و این زندگی .... خدایا تو ...؟؟ خودتو دور میزنی، زندگیتو دور میزنی ولی هیچی اونورش نیست خواسته یا ناخواسته همه دنبال یه همزبون میگردن ولی...
-
خوشبختی یا بدبختی از نوعی دیگر ؟!!
سهشنبه 23 بهمنماه سال 1386 00:04
یه جورایی همیشه غافلگیرانه تر از اون چیزی که میشه انتظار داشت اتفاق میافته .... یه جورایی همیشه همه ی معادلات جور در نمیادو یه چیزی فراتر از این دنیا دستی توی معادلات میبره و .... یه جورایی همیشه باید سرنوشت رو از سر، نوشت ... یه جورایی همیشه توی اوج سختی ها باید یه بار اضافه ای رو تحمل کرد ... یه جورایی همیشه باید...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 2 آذرماه سال 1386 12:37
دانلود(حس جنون ...) ؛اینم واسه اون دیوونه ای که آهنگ چپندر قیچی!! میزاره واسه دانلود ! ؛ ؛خیلی قشنگه؛
-
...
سهشنبه 22 آبانماه سال 1386 00:37
دانلود(ما چقدر خاطره داشتیم یادته؟؟ ...) ؛خیلی قشنگه؛
-
یه خورده متفاوت تر شاید .... !
یکشنبه 6 آبانماه سال 1386 15:48
اسارت, حک شده بر پیشانی, برپیشانیه سرنوشت, سونوشت زندگی من... و من این پیشانی را بوسیدم, ناخواسته ... ناخواسته بوسیدمو در آغوش گرفتم.... ذره ذره ی وجودم خاکستری زیر آتش شده است و من لبریز از طغیان, طغیان در برابر چه ؟! منم دلیلشو شاید درست ندونم ولی بند بند وجودم در آرزو و انتظار این طغیان است... و شاید روزی دیر یا...
-
آنگاه که انسان را آفرید ...
یکشنبه 22 مهرماه سال 1386 12:19
من شک دارم به وجود, به وجود هر چیزی ... من شک دارم به اینکه هدفی در پس این آفرینش باشه اگه هم هدفی باشه اون هدف رو خود انسان باید انتخاب کنه... مگه اینکه بخوایم بگیم که فلسفه ی اختیار کشکه دوغه ماسته پنیره ...!
-
رقص عشق (۳)
سهشنبه 10 مهرماه سال 1386 00:00
- میشه چشماتو ببندی ؟! - چرا ؟ - نمیدونم، دوست دارم چشماتو ببندی! - منکه نمیفهمم چی میگی ولی باشه... خب بستم! حالا چیکار کنم ؟؟ - هیچی ! - خب این هیچی یعنی چی ؟! - گفتم که هیچی ! فقط میخواستم یه لحظه چشماتو ببندی... چشماتو به روی همه ی چیزایی که میتونستی ببینی ببندی و نبینیشون بخاطر من ! خواستم چشماتو بخاطر من به روی...
-
رقص عشق (۲) ...
شنبه 7 مهرماه سال 1386 14:08
- میشه چشماتو ببندی ؟! - چرا ؟ - نمیدونم، دوست دارم چشماتو ببندی! - منکه نمیفهمم چی میگی ولی باشه... خب بستم! حالا چیکار کنم ؟؟ - هیچی ! - خب این هیچی یعنی چی ؟! - گفتم که هیچی ! فقط میخواستم یه لحظه چشماتو ببندی... چشماتو به روی همه ی چیزایی که میتونستی ببینی ببندی و نبینیشون بخاطر من ! خواستم چشماتو بخاطر من به روی...
-
رقص عشق ...
پنجشنبه 5 مهرماه سال 1386 20:17
- میشه چشماتو ببندی ؟! - چرا ؟ - نمیدونم، دوست دارم چشماتو ببندی! - منکه نمیفهمم چی میگی ولی باشه... خب بستم! حالا چیکار کنم ؟؟ - هیچی ! - خب این هیچی یعنی چی ؟! - گفتم که هیچی ! فقط میخواستم یه لحظه چشماتو ببندی... چشماتو به روی همه ی چیزایی که میتونستی ببینی ببندی و نبینیشون بخاطر من ! خواستم چشماتو بخاطر من به روی...
-
ناگفته ها...
سهشنبه 27 شهریورماه سال 1386 12:28
نگاهم طغیان کرد، دلم عصیان کرد باورهایم آتش گرفت، باز خودم آتیششون زدم، ایندفعه خودم آتیششون زدم که مطمئن بشم دیگه چیزی ازشون نمی مونه... خدایا، خیلی کمرنگ شدی واسه ی من، واسه خیلیا... و این اونقدر واضحه که اثباتش عبث تر از عبادت بی ثمر توست...! نمیدونم شاید واسه نوشتن این نوشتم الهام بخشم همون موجود آفریده شده از آتش...
-
تکرار...
شنبه 17 شهریورماه سال 1386 19:05
آه که چقدر خسته ام چقدر محتاج تکرار این خستگی و محتاج یه خستگیه تکراری... محتاج یه تنهایی ابدی و این تنهاییه ابدی فراهم نمیشه مگه با مرگ... مرگ، آرزوی دیرینه ی دست نیافتنی... ای بهانه ی فراموشیه آرزوی دیرینه ی من، بهانه ی زندگی ات شیرین و سرشار از حس خوش خوشبختی ... و من محتاج تر از همیشه ام به آرزوی دیرینه ام... و...
-
عیدتون مبارک...
چهارشنبه 7 شهریورماه سال 1386 13:22
هیچ نگویم از دری که بسته مانَد هیچ ندانم از چهره ای که نادیده مانَد گفتنم آزرده سازد ناله های بی انتها را چشم بر بستم گریه های آشنا را من ندانم آخرین لحظه های دیدار کجاست آنکه آسوده سازد آتشی به رخسار نگرانم، بلکه پریشان تر از زلف تو ای دوست سکوت، حرف آخر و برق چشمانت مرگی دگر ای دوست تاریکی دل قدمتی دیرینه دارد از...
-
دلتنگی!
شنبه 6 مردادماه سال 1386 22:29
روو درو دیوار این شهر، همش از تو یادگاره توی این کوچه ی تاریک، منو تنها نمیزاره یاد حرفای قشنگت، که توو قلبم لونه میکرد یاد دلتنگیه چشمات، که منو بهونه می کرد میزنه آتیش به جونم پس کجایی مهربونم آخه من ترانه هامو واسه ی کی پس بخونم دل من هواتو کرده آخ کجایی نازنینم کاش که بودیو میدیدی بی تو من تنها ترینم ... انتظار...
-
...
یکشنبه 24 تیرماه سال 1386 15:15
ریگ اگر پای مرا زخمی کرد، کفش بکن خنجر اگر پشت مرا زخمی کرد، دست مزن چشم اگر زخمی شد، پیش مرو دل اگر زخمی کرد، داد نزن ریگ و خنجر و چشم و دل همه را باد مده داشته باش که شاید فردا روز گرفتار شدی.... به یاد یه دوستی .... توی این اوضاع قمر در عقربو قاطی پاطی نمیدونم این چندتا آهنگ چرا اینقدر جواب میدن ! شاید به خاطر اینه...
-
...
چهارشنبه 13 تیرماه سال 1386 20:07
شمعی و خوبان همه پروانه ات کعبه ی دلها، رخ جانانه ات *** من بی می ناب زیستن نتوانم بی باده، کشید بار تن نتوانم من بنده آن دمم که ساقی گوید: یک جام دگر بگیر و من نتوانم
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 8 خردادماه سال 1386 12:15
میدونم باید زندونی خوبی باشم توی این دنیا تا اون اون دنیا زندون خوبی بهم بدی خدای من میدونم نباید این زندونمو خراب کنم تا زندون اون دنیام خراب نشه...! همه ی اینا رو میدونم خدای من..... ولی تو یه چیزیو نمی دونی... ! اینکه که من به معجزه اعتقادی ندارم شاید اشتباه کنم ولی تو اگه بخوای می تونی بهم نشونش بدی... اون دنیا...