***

***

یه روزی یه جایی ....

هممون به گذر مبتلاییم، 

گذر عمر .... 

گذر خودمون

گذر گذشتمون

گذر فردامون

... 

و این شاید تنها نقطه ی مشترک همه ی آدما باشه ... 

آدما عوض میشن، ولی چقدر ؟ 

گهگاهی یه نگاهی یا شایدم یه حرفی، جایی، زمانی، مکانی یا هر چیزی مارو بدجوری توی فکر فرو میبره .... 

ته تهش اینه که یهو به خودمون میایمو میبینیم، یه چند دقیقه ای یا شایدم ساعتی، روزی، هفته ای، ماهی، یا شایدم سالی و یا حتی عمری گذشتو ما غرق در آنچه میگذشتو غافل از خویشتن خویشو اندر خم یک کوچه !  

 همیشه فکر می کردم که وقتی بیاد، صداش، نگاهش با همه ی صداها و نگاه ها فرق می کنه و منم میشم اونی که باید باشم نه اینی که هستم

 اون اومد .... 

 صداش و نگاهش با همه فرق می کرد 

ولی من همونی موندم که بودم و این شد که دیگه من با اون نبودم .... 

و من دلم خوش بود به اینکه حداقل تونستم پیداش کنم 

ولی حالا میفهمم که اینا فقط یه گهگاهی بود توی یه زمان یا مکانی که منو توی فکر ببره تا بعد از چند سال یهو به خودم بیامو ببینم نزدیک بود یه عمر بگذره و من غرق در آنچه میگذشتو ..... 

... 

و حالا من منتظر یه گهگاه دیگه توی یه زمانو مکان دیگه ..... 

میدونم میگذره ....